احمد اخوت
قلم و نگاه جستارگونه
گیتی صفرزاده
احمد اخوت شیفته زبان و ادبیات است. دکترایش را در رشته زبانشناسی و نشانهشناسی گرفته، هم مولف است و هم مترجم، جزو حلقه ادبی جنگ اصفهان بوده و از اعضای شورای نویسندگان فصلنامه زندهرود که از نشریات ادبی ارزشمند است. اما این همه ماجرا نیست.
ویژگی اصلی اخوت در سبک منحصر بهفرد اوست، هم در زبان و هم در نگاه کردن. سبک نوشتاری او صمیمانه، روان و با چاشنی طنز است. طوری است که حتی اگر به امضای اثر نگاه نکنید میتوانید آن را تشخیص دهید.
از طرف دیگر نگاه ویژه و مخصوصی دارد. میتواند از چیزهای به ظاهر ساده و معمولی، نکته بیرون بکشد. توانایی این را دارد که به بهانهی یک دفترچه سررسید، رمز و راز نوشتن را شرح دهد و از عکس یک نویسنده نشانههایی از دنیای درون او بیرون بکشد.
نوشتههای او جستارگونه است با همان ویژگیها: حضورش در متن محسوس است، امکانات زبان را نشان میدهد، کوتاه و گزیده است، نقد است اما قصد قانع کردن ندارد بلکه افقهای معنایی را باز میکند، طنازانه و صمیمی و برآمده از تجربیات و خاطرات شخصی است.
شیفتگی او به زبان و ادبیات گاهی خودش را به شکل سرک کشیدن به زندگی و آثار یک نویسنده نشان میدهد و گاهی خود ماجرای نوشتن است و بالا و پایینهایش. همه شیوههای نوشتن، از خاطرهنویسی تا نامهنگاری.
در کتاب نقشهایی به یاد ماجرای خاطرهنویسی را در شکلهای مختلف بیان کرده. مطلب فاطمه سلامی را برای آشنایی بیشتر با این کتاب بخوانید.
نقشهایی به یاد؛ گذری بر ادبیات خاطرهنویسی
نویسنده: احمد اخوت
ناشر: گمان
نوبت چاپ: ۴
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۳۷۲
شابک: ۹۷۸۶۰۰۷۲۸۹۲۶۶
کتاب نقشهایی به یاد: گذری بر ادبیات خاطرهنویسی چنانکه در مقدمهی ناشر آمده اولین کتاب از مجموعهی زندگینگارههای نشر گمان است. آغاز این مجموعه با کتابی از احمد اخوت، این دیوانهی دنیای جزئیات و حاشیهنویسیها و آنچه بتوان مواد خاطرهنویسی نامید، بهترین انتخاب است و مقدمهی ناشر به قلم مانا روانبد، که یکی از معدود مقدمههای بهدور از پاراگرافهای فرمالیته و از سر بازکنی بود، به خوبی تلاش برای نشر نوع دیگری از ادبیات خاطرهنویسی را نشان میدهد که با «حراج خلوت» به مثابهی خودزندگینامه یا خاطرات فرق میکند.
کتاب کتاب نقشهایی به یاد شش بخش دارد، «مبانی نظری» که در آن دربارهی مفاهیم پایهای خاطرهنویسی صحبت میکند، در بخش «خاطره سخن بگو» نمونهای چند از خاطرهنویسیهای کمتر خواندهشده و ناب آورده شده و در بخش «خاطرات کتابی» اخوت به موضوع دلخواهش میرسد: یعنی رابطهی یک خواننده با کتابهایش و نویسندهها و دنیای جذابی که در این میانه بهوجود میآید.
در بخشهای «یادداشتنویسی» و «عکس و خاطره» متون همه ترجمهاند و در بخش نهایی «بررسی کتاب» به دو کتاب «پاریس جشن بیکران» و «خاطرات سفرنامهی اصفهان» میرسیم که در آن نویسنده دربارهی این دو کتاب و نقش پررنگ خاطرهنویسی نوشته است.
در مقدمه جذابی که اخوت برای کتاب نقشهایی به یاد نوشته از همان ابتدا نگاهش را به خاطره به مَثَلِ گوری عنوان میکند که در آن خبری از جسم و تن باقیمانده از آدمِ مرده نیست اما تا دلمان بخواهد یاد و خاطره است، در این باب که به نظرش عنوان کتاب میتوانست «بنای یادبود سرباز گمنام» باشد؛ سربازی که مرده اما اثری از او پیدا نکردهاند و حالا برایش مقبرهای خالی میسازند پر از یاد وطن. اما در نهایت «نقشهایی به یاد» را انتخاب میکند تا نقش آدمی را هم در این یادهای سرگردان درنظر گرفته باشد.
اخوت در اینجا در مقدمه هستهی مرکزی کتاب را مشخص میکند، ما با ثبت زنده بودنمان چه نوشتاری که یعنی خاطراتمان را بنویسیم، چه آن لحظه را با عکاسی یا فیلمبرداری ثبت کنیم، درواقع مردن آن لحظه را ثبت کردهایم. موضوع عجین بودن مرگ با ثبت خاطرات یا عکسهایی که میگیریم همهجای کتاب حضور دارد و اخوت در بخشهای مختلف به آن میپردازد. چنانکه در مقدمهی کتاب یکی از بناهای یادبود پدرش را عکسی میداند که هشتاد سال پیش در عکاسی گلشن اصفهان گرفته و مینویسد:
«عکس و زندگینامهی خودنوشت، دو بنای یادبود بزرگ، با مرگ عجیناند. عکس همیشه به ما میگوید «من اینجا بودم»… میدانم که دیگر وجود ندارد اما چشمان این مرد مرده با من سخن میگوید. زمان زندگی او به گذشته پیوسته و جزو زمان از دسترفته است_ به قول کریستیان متز، تا ابد از میان رفته است. آنکه از او عکس گرفته هم مرده است (حتی اگر برخلاف پدر من در این جهان باشد). به تعبیر فیلیپ دوبووا، «مرده است زیرا دیده شده است».
در خواندن جستارهای اخوت بهجای مواجه شدن با یک کتابِ از سر سفارش نوشته شده، گویی پای حرف زدن اخوت نشسته باشی و او بدون آنکه تو را در پاراگرافهای طولانی به قصد مقدمهچینی یا اضافه کردن به تشریفات گم کند، صاف سر اصل مطلب میرود و خبری از عصا قورتدادگی و نمایش خواندنهای بیکرانش نیست.
جستارهای اخوت پر از ارجاعات جذاب و دقیقاً مربوط به موضوع است و بینظم و زیاده و پیچیده نیست، و چنان منسجم است که خواننده با خود فکر میکند شاید یک گوی جادو دارد که در این سطح به راحتی هر مطلبی را که مدنظرش است از هر نویسندهای احضار میکند.
احمد اخوت یک تصویر کلی دارد که هرگز گم نمیکند. در تمام مقالات کتاب چه آنها که خود تالیف کرده و چه آنها که ترجمه کرده، یک خط و ربط کاملاً اخوتی بین نوشتهها پیداست، میگویم اخوتی و شاید بهتر باشد بگویم بورخسی، از اینرو که کمتر خوانده و دیدهایم که نویسنده قصد جمعآوری و نوشتن چنین مقالاتی را داشته باشد و بتواند بین سرفصلهای مختلف کتاب و پانزده نویسندهی مقالات به شیوهی اخوت هربار حرف خودش را در آن میانه پیدا کند.
مثلا در فصل خاطرات کتابی، یادداشتی از «مونا اندرسون» آورده که آدم فکر میکند کل آن جستار را برای این جملات به کتاب اضافه کرده تا باز هم نقبی به نزدیکی مرگ و خاطره بزند:
«خدایان مرگ را بهرهی مردم کردند تا آیندگان در این زمینه سرود بسرایند. هومر سرود را تنها چیزی میدانست که میماند و حدود سیقرن پس از او مالارمه اصالت جهان را در کتابها و نوشتار خلاصه دید. در آیین پرستش کتاب، هر کتابی مقدس است. سروانتس یکی از هواداران ثابتقدم این آیین بود. میگفت هر نوشتهای جاندار است، زیرا نشان از صاحب اثر دارد و مقدس است. حتی ورقپارهای که در خیابان افتاده باشد. کتابها خاطراتی از گذشتهاند.»
لحن جستارهای اخوت تشریفات معمول را ندارد و خستهکننده نیست، در زیرعنوان هم «گذری بر» نوشته شده و نخواسته است کتاب نقشهایی به یاد را کلاس درس کند، اما آن قدر هم به خواننده نزدیک نمیشود، مخصوصاً به شیوه آن صمیمیتی که نویسندگان این سالها دارند. یعنی شما وقتی جستارهای اخوت را میخوانید سختتر میتوانید پا جای پای نویسنده بگذارید و همذاتپنداری کنید.
نویسنده کتاب نقشهایی به یاد مثل غالب نویسندگان آن دوران، همیشه فاصله و شاید بشود گفت حرمتی را حفظ میکند و نزدیکشدن به او سخت است. گرچه اخوت به لحاظ زمانی جزو نویسندگان نسل ابوالحسن نجفی نیست و گلشیری و حقوقی و اعضای آن جُنگ خوشنام اصفهان، همواره برای او به مثابهی معلم بودهاند، چنانکه محمد حقوقی بهواقع معلم فارسی او بوده و ابوالحسن نجفی یک مترجم جذاب که بر اساس خاطرات اخوت، اولین مواجههاش با او تصویر یک مترجمِ شب زندهدار و مشغول نوشتن را ساخته است.
اینها را گفتم تا بگویم احتمالاً بخشی از آن نوع بازیگوشی که در لحن جستارهای اخوت میبینیم از شاگردِ این استادان بودن برمیآید، که واکنشی بوده در برابر قالب خشک ادبای آن سالها. بخشی دیگر را هم میتوان محصول تحصیل در مملکتی دانست که اصولا در حال قیام دربرابر زبان و آداب و مناسبات خشک و فاصلههای نهچندان ضروری بوده است. یک مثال از این لحن در بخشی از جستار «خاطره و غم غربت» خودش را نشان میدهد که در آن اخوت رنجِ به یاد آوردن خاطرات را رنجی میداند که ما به عمد بردوش بازماندگان میگذاریم و مینویسد:
«داستاننویسی از قول راویاش مینویسد: «بچه به چه دردمان میخورد. حیف نیست این کودکان معصوم بعد از ما غصهی مرگمان را بخورند؟» نباید مثل صادق هدایت عزیز خودکشی کنیم و روی کاغذ با تمسخر بنویسیم: «رفتیم و دل شما را شکستیم.» نباید عمدا دوستان را تنها گذاشت و دلشان را شکست!»
ارزش کتاب نقشهایی به یاد به حضور و دخالت و درک و دریافت اخوت است. اینکه سعی کرده تا آن چیزی که در تمام سالهای کتاب خواندن و نوشتن از خاطرهنویسی در ذهن و جانش شکل گرفته، برای خواننده کتابش بنویسد. اخوت در این امر هیچ خستی به خرج نداده، در عین حال انگار منِ خود را هم حذف کرده است و تمام آن چیزی که به قلم درآورده و گردآورده و ترجمه کرده،
عشقش به این ژانر و تکهپارههای کاغذهایی است که روز و روزگاری یک آدم، یک نویسنده از خود بهجا گذاشته. و کتاب در نهایت مثل دیگر آثار این نویسنده حول نوشتن و زندگی در صفحات کتاب است و شما را شیفتهی خواندن و نوشتن میکند.
نوشتن کار سادهای است؟
افرادی که به این سوال جواب میدهند عموماً به دو دسته کلی تقسیم میشوند. کسانی که معتقدند «نوشتن»، چه در قالب داستان و چه نقد، مقاله و یا روزانه نویسی کاری آسان است که هر فردی از پس آن برمیآید و نیاز به توانایی و یا آموزش خاصی ندارد. دسته دوم افرادی هستند که نوشتن را جزو سختترین کارهای جهان میشمارند و به نظرشان نویسندگان نوابغی هستند با مغزها و دستانی پر توان. این گروه «نوشتن» را مانند آن جمله معروف فاکنر به مثابه «عرق ریزان روح» میدانند.
اما چه کسی میتواند دقیقتر و منصفتر از بزرگترین نویسندگان ادبیات داستانی جهان، به سوال ابتدایی این مقاله پاسخ دهد؟ افرادی که بخش عظیمی از عمر خود را پشت میزها و روبهروی برگههای سفید گذراندهاند.
شاید به همین دلیل احمد اخوت در کتاب تالیفی خود با عنوان، تا روشنایی بنویس! مجموعهای از نظریات نویسندگان مختلف را درباره ماهیت نوشتن و مصائب به دنبال آن گرد هم جمعآوری کرده تا پاسخ این سوال را بالاخره پیدا کند. مسائلی که در کمال تعجب بین نویسندگان متفاوت در زمانها، دورهها و جغرافیای مختلف مشترک و ثابت بوده است.
تا روشنایی بنویس! شامل 15 سرفصل در باب معضلات و تجربیات مشترک نویسندگان، پیش و در هنگام نوشتن است. کتاب با فصلی به نام «روشنایی و تاریکی نویسندگی» آغاز میشود. شاید نتوان شروعی جذابتر و دلنشینتر از این فصل برای کتابی با محوریت نوشتن، پیدا کرد. اخوت در این فصل از همه جا سخن گفته است. از خاطرات دوران نوجوانی خود و سودای نویسنده شدن تا دلایل ننوشتن و یا نیمه کاره رها کردن داستانها که جزو ابعاد تاریک و تلخ نویسندگی است. در قسمتی از این فصل میخوانیم:
«پیشینیان ما گفتهاند اگر بخواهند به کسی نفرین کنند آرزو میکنند نویسنده شود. عرقریزی تمام است این، روحی و جسمی هر دو. این را نفرین میدانستند زیرا به گفته سقراط خدایان انسان نویسا را محکوم به این کردند که در اعماق دخمهای در کنج تاریکی زندگی کند. بعد به او گفتند حالا اگر میخواهی از این سیاهی بیرون آیی باید به کمک کلمات خود را نجات دهی.»
«خط خوردگیهای شازده احتجاب»، عنوان فصل بعدی کتاب است. خواندن این فصل شما را با ابعاد تازه و مرموزی از پشت پرده نوشتن این رمان شگفتانگیز و مدرن از هوشنگ گلشیری آشنا میکند.
وحشت از صفحه سفید، سندروم کتاب دوم و آفت سوزاندن نوشتهها از فراگیرترین اتفاقات در پروسه نوشتن برای بسیاری از نویسندگان هستند. اخوت در هر فصل کتاب خود با شرح خاطرات نویسندگان مختلف به این مسائل پرداخته است و گاهی نحوه مواجهه آنها با این معضلات متداول را هم توضیح داده است.
برای مثال کافکا همه عمر گرفتار ماندن یا رفتن بود. تصور کنید اگر ماکس برود، دوست نزدیک و صمیمی کافکا به وصیت او مبنی بر سوزاندن تمام نوشتههایش عمل میکرد، چه میشد؟ بخش عظیمی از ادبیات جهان خلا بزرگی را برای ابد به دوش میکشید. ماکس برود از نابودی آثار کافکا جلوگیری کرد، اما از کجا میدانیم چه تعداد از آثار ادبی توسط وارثان باوفای سایر نویسندگان از بین رفتهاند بدون آن که هیچوقت اسم و رسمی از آنها منتشر شود؟ در جایی از کتاب درباره دلایل وسوسه سوزاندن آثار در بین نویسندگان میخوانیم:
«سوزاندن به دلیل ترس از محرمات، شرم، سانسور و فشارهای اجتماعی: روز ششم دسامبر 1953 ناباکوف لولیتا را به پایان رساند. (دقیقاً بعد از 5 سال کار). در این مدت او یک بار تصمیم میگیرد دستنویس رمان را بسوزاند ولی ورا منصرفش میکند. در ابتدا قصد دارد کتاب را بدون نام نویسنده یا با اسم مستعار چاپ کند و جرئت نمیکند به غریبهها نشانش دهد. لولیتا گرفتار همان مشکلی است که اولیس جویس دچارش بود.»
همچنین هوشنگ گلشیری درباره علل کتابسوزی در پروسه نوشتن شازده احتجاب میگوید:
«ماخد من کتابها بود و به گمانم وقتی کتاب سوزان انجام میشود، آنجا خود منم. خسته شده بودم از این همه کتاب و از این همه جنایت و همه را بخشیدم به یک مستشرق. وقتی هم کتاب تمام شد تمام یادداشتها را سوزاندم.، چون واقعاً دیوانه شده بودم دیگر.»
در انتهای کتاب هم ترجمهای گزیده با عنوان «کتاب خوانی برای بورخس»، از چند صفحه از کتاب تاریخ خواندن آمده است. این چند صفحه یکی از دلپذیرترین تجربیات خواندن را برای تمام علاقهمندان به خواندن و نوشتن فراهم میآورد.
این مقاله روایت تجربه نوجوانی است که عاشق کلمات بوده و برحسب اقبال بلندش به شکلی تصادفی با بورخس نابینا آشنا شده و تبدیل به چشمان او برای خواندن میشود. چه سعادتی از این بالاتر برای یک شیفته خواندن و نوشتن؟ این همنشینی است که او را تبدیل به داستاننویس، منقّد و کتابشناس برجسته آرژانتین -آلبرتو مانگوئل- میکند.
یکی دیگر از نکات قابل توجه درباره تا روشنایی بنویس تجدید چاپ آن بعد از 10سال است. چاپ سوم کتاب سال 88 بوده و چاپ چهارم آن پس از یک دهه در سال 98 منتشر شده است.
نویسندگان مشغول کارند
نویسندگان مشغول کارند منتخبی از گفتوگو با چند نویسنده است.
اهمیت کتاب در چند نکته است: اول اینکه نویسندگان انتخاب شده برای گفتوگو (ده نویسنده) تنوع جالبی از لحاظ شخصیت و سبک و دوره دارند. در بین این ده نفر هم نویسنده شهرهای مثل همینگوی وجود دارد، هم معاصری مثل میلان کوندرا، هم طنزنویسی مثل جیمز تربر و هم نویسنده خیالانگیزی مثل بورخس.
اهمیت دوم کتاب در این است که این گفتوگوها منتخبی هستند از نشریه پاریس ریویو. غیر از اینکه همین نکته اهمیت و اعتبار گفتوگوها را نشان میدهد، به طور ضمنی ما را با این نشریه معروف، روال کارش و دیدگاهش آشنا میکند.
سومین نکته حائز اهمیت کتاب نویسندگان مشغول کارند این است که کار انتخاب و ترجمه گفتوگوها را احمد اخوت انجام داده. باوجود نام احمد اخوت معلوم میشود که هم با ترجمه خوب و روانی روبهرو هستیم و هم او در جابجای کتاب توضیحاتی برای معرفی افراد نامبرده در گفتوگوها آورده که خواننده فارسی زبان با آنها آشنا شود. بهعلاوهی جستار خواندنی ابتدای کتاب با عنوان «نویسنده مشغول است» که با سبک و سیاق همیشگی خودش از دلیل دلبستگیاش به این سوژه و عنوان کتاب نوشته.
اخوت این گفتوگوها را از بین سه جلد از گفتوگوهای منتشر شده نشریه پاریس ریویو و تک مصاحبهای از شماره تابستان 1984 انتخاب کرده. به گفته خودش در انتخاب مصاحبهها به دو نکته توجه داشته: آشنایی خواننده فارسی با فرد مصاحبه شونده و اهمیت و جایگاه آن نویسنده در ادبیات قرن حاضر.
با این نگاه ده نویسنده انتخاب شدهاند: تی.اس.الیوت، خورخه لوئیس بورخس، عزرا پاوند، جیمز تربر، جان دوسپاسوس، ژرژ سیمنون، ویلیام فاکنر، رابرت فراست، میلان کوندرا و ارنست همینگوی. بااینحال اگر نویسندهای در این فهرست هست که با او آشنا نیستید، نگران نباشید، اخوت در ابتدای هر گفتوگو شرحی در معرفی نویسنده نوشته است.
در گفتوگو با هر نویسنده اطلاعات جالبی از طرز کار او و شیوههای نوشتنش به دست میآید. نویسندگان مورد علاقهاش یا موضوعات مورد توجهش و تاثیری که از افراد و مسائل میگیرد بخش دیگری از اطلاعاتی است که در هر گفتوگو مطرح میشود. جدای از این شیوهای که هر نویسنده به گفتوگو تن در میدهد، نحوه برخوردش با سوالات، زمان یا مکانی که برای مصاحبه اختصاص داده و … هم اطلاعاتی فراتر از خود مصاحبه به خواننده کتاب میدهد. بخشی از این مهم بخاطر هوشمندی مصاحبه کنندگان نشریه پاریس ریویو است که با ثبت دقیق و موجز برخورد نویسنده، فضای حاکم بر گفتوگو و حالات هر نویسنده را به خوبی منتقل میکنند.
پاریس ریویو نشریهای ادبی است که از سال 1953 تأسیس شد. گرچه بنیانگذاران اولیهاش آن را در پاریس منتشر کردند اما دفترش بعدها به نیویورک منتقل شد. هدف اصلی این نشریه ایجاد فرصت معرفی به نویسندگان جوان و تازهکار بود اما همیشه مصاحبه بخش دائمی این نشریه بوده است. مصاحبههایی که بعدا به صورت مجلدهای جداگانهای به چاپ رسیدند.
کتاب نویسندگان مشغول کارند را انتشارات جهان کتاب به چاپ رسانده که پیش از این هم منتخبی از گفتوگو با نویسندگان مختلف جهان را منتشر کرده.
این پروندهای است که وینش، سایت تخصی معرفی و نقد کتاب دربارۀ احمد اخوت کار کرده است. متن کامل پرونده را اینجا بخوانید.