تماس با ما لوگو

با ما به جهان کتاب‌ها بیایید

بلای انشاء و املاء عوامانه

بلای انشاء و املاء عوامانه

بلای انشاء و املاء عوامانه[1]

سیّد محمّدعلی جمالزاده

 

 

در مجموعه‌های داستان و رمانهایی که به ‌فارسی نوشته شده است و در این اواخر از ایران می‌رسد نکته یا به اصطلاح امروزیها، «پدیده»ی عجیبی دیده می‌شود که عبارت است از نوشتن مطالب با املای عوامانه.

در سوابق ایام پدران ما تصوّر می‌کردند که هر قدر عبارت را مشکلتر و پیچیده‌تر بنویسند و هر کلمهٔ فارسی را در میان دو یا چند کلمهٔ عربی بنشانند شق‌القمر کرده‌اند و صیت فضل و کمالشان به عیوق خواهد رسید.

رفته‌رفته کاربه جاهای نازک کشید چنانکه مثلاً مرد ادیبی چون جرفادقانی پس از آنکه در مقدمهٔ ترجمهٔ تاریخ یمینی مخصوصاً تذکر می‌دهد که مأمور شده است این کتاب مفید را «به عبارتی که به افهام نزدیک باشد و ترک و تازی را ادراک افتد به‌ پارسی نقل» نماید و «از تکلّف و تصلّف مجانبت» نماید و «به الفاظ بشع  و لغات غریب تمسک» نجوید، به‌ قدری در امر ترجمه همین کارهایی را که نباید بکند کرده (نزدیک بود بنویسم مرتکب شده است) که انسان واقعاً متحیّر می‌ماند و در اینجا محض نمونه به ‌آوردن یک مثال قناعت می‌رود و خدا گواه است که نظایر آن در طی کتاب فراوان است و حدّ و حصر ندارد:

مترجم دربارهٔ جنگ طغان خان با لشکر چین[2] شرح مفصلی دارد که ما به‌نقل چهار سطر آن اکتفا می‌ورزیم. نوشته است:

«… چند روز در مقاحم آن ملاحم و مبارک آن معارک و مساقط آن مناقط از لطمهٔ حدود ظباط بر حدود کماه و صدمهٔ خناجر غزاه بر حناجر آن غوات و زحمت مناصل انجاد بر مفاصل اوغاد و سمع بوارق سیوف و خطف صواعق حتوف و فتق نواغر عروق و ضرب مناحر حلوق خالی نبودند.»

البته عبارتهایی که امروز نویسندگان جوان ما با املای عوامانه می‌نویسند و چاپ می‌کنند و به دست هموطنان خود می‌دهند به این درجه پیچیده و غامض نمی‌باشد و فهمش به این اندازه مشکل نیست ولی باز گاهی خواننده را (مخصوصاً اگر غیر ایرانی و غیر فارسی‌زبان باشد) با دشواری فراوان مواجه می‌سازد.

چنانکه خود من که با زبان رایج هموطنانم کم و بیش آشنایی دارم معطل می‌مانم و فهم مطلب برایم مشکل می‌شود و مدام با  مداد در حاشیه علامت استفهام می‌گذارم، یعنی می‌رسانم که سر در نیاورده‌ام.

محتاج به اینکه مثال و نمونه بیاورم نیست و همین‌قدر کافی است که از میان این‌همه داستانهایی که به‌ زبان فارسی به‌ قلم جوانان ایرانی انتشار می‌یابد یکی را باز کنید و نظری بیندازید تا صدق عرایض من بر شما آشکار گردد.

بدتر از همه آنکه جوانان ما نه‌تنها در موقعی که اشخاص عامی و بی‌سواد را به‌ صحبت در می‌آورند با املاءِ عامیانه چیز می‌نویسند، بلکه چه‌بسا به‌کلّی سوراخ دعا را گم می‌کنند و بیانات اشخاص فاضل و باسواد را نیز با همین املاءِ مغشوش و دُم‌بریده و دست و پا شکسته نقل می‌نمایند و تصوّر می‌کنند که گردن غول را شکسته‌اند و ید بیضا کرده‌اند و حالاست که از ملک و از ملک آواز دست‌مریزاد و جف‌القلم به ‌آسمان برمی‌خیزد، غافل از آنکه چنین کاری در هیچ کجای دنیا سابقه ندارد و نباید داشته باشد و برای جوانی که جویای نام است این طرز تحریر هرگز وسیلهٔ شهرت نخواهد گردید.

ممکن است این جوانان به ‌نگارندهٔ این سطور بگویند این راهی است که خودت جلوپای ما گذاشتی و آتش به‌جان شمع فتد کاین بنا نهاد. مگر خود تو چهل سال پیش در اولین کتاب خود نگفتی که باید عوامانه نوشت، پس امروز حرفت چیست؟

جواب می‌دهم که درست است که گفته‌ام که باید عوامانه نوشت ولی مقصودم کاملاً چیز دیگری بود. من در «یکی بود و یکی نبود» گفته‌ام:

«… انشای ساده ممدوح است و نویسندگان [فرنگستان] همواره کوشش می‌کنند که هرچه بیشتر همان زبان رایج و معمولی مردم کوچه و بازار را با تعبیرات و اصطلاحات متداوله به ‌لباس ادبی در آورده و با نکات صنعتی آراسته، به ‌روی کاغذ آورند.»

و در داستانهای یکی بود و یکی نبود هم اگر انشاء و عبارت عوامانه است املاء عوامانه نیست. چنانکه مثلاً در داستان «فارسی شکر است» حتی وقتی رمضان (نمایندهٔ طبقهٔ عوام و کلاه‌نمدیها) صحبت می‌دارد، می‌گوید:

«اسم نوکرتان کاظم نیست رمضان است. مقصود این بود که اقلاً می‌فهمیدیم برای چه ما را این‌جا زنده‌به‌گور کرده‌اند.»

و املای این عبارت را چنین ننوشته‌ام:

«اسم نوکرتون کاظم نیس رمضونه، مقصودم این بود کاش اقلن می‌فهمیدیم برای چه ما را اینجا زنده‌به‌گور کردند.» و تصوّر نمی‌کنم در تمام کتاب عبارتی را با املاءِ عوامانه نوشته باشم با آنکه انشاء گاهی کاملاً عوامانه است.

باید دانست که فرنگیها نیز که در کار داستان‌سرایی و داستان‌نویسی و رمان استاد و مرشد و سرمشق ما هستند، کمتر اتفاق می‌افتد که عبارتی را با املاءِ عوامانه بنویسند و حتی نویسنده و شاعری مانند رکشیپان[3] که به ‌زبان «آرگو» یعنی زبان اوباش و اجامر و دزدها و تبه‌کاران شعر گفته است (و او نیز مانند یکی بود و یکی نبود در آخر کتاب خود مجموعه‌ای از لغات کلمات عوامانه و «آرگو» ملحق ساخته است) عبارتها را با انشای معمولی (نه عوامانه) نوشته است.

این راه و رسمی که جوانان ما پیش گرفته‌اند کاملاً مذموم است و کمتر و یا شاید هیچ در ادبیات سایر ملّتها سابقه ندارد و اگر هم داشته باشد شایستهٔ تقلید نیست و اگر بخواهیم کورانه تقلید کنیم جز اینکه خوانندگان را (حتی هموطنان کم‌سواد و عوام را) دچار زحمت قرائت کنیم و غیر ایرانیان فارسی‌دان و فارسی‌خوان را از مطالعهٔ قسمتی از کتابهای فارسی که باید معرّف اخلاق و رسوم ما باشد بیزار سازیم و لطمۀ زیان‌بخشی به‌ زبان فارسی و ادبیات خودمان وارد سازیم، فایدهٔ دیگری ازین کار بی‌علّت و بی‌سابقه نخواهیم بُرد.

من در هر صورت با اظهار تنفر از این رسم زشت و نامعقول، از تهمت اینکه در چنین کاری پیش‌قدم بوده‌ام برائت ذمّه می‌نمایم و شاید بتوانم ادعا کنم که نه تنها در یکی بود و یکی نبود بلکه پس از آن نیز هرگز مرتکب چنین خطا و غلط زشتی نگردیده‌ام و اگر احیاناً گاهی بدون علّت مخصوصی عبارتی را به‌املاءِ عوامانهٔ شکسته و از من در آوردی نوشته‌ام، تأسف بسیار دارم و از خداوندی که خالق کلام است و از تمام فارسی‌زبانها در نهایت خضوع معذرت می‌خواهم و توبه می‌کنم که دیگر هرگز مرتکب چنین گناهی نشوم و به‌هموطنان عزیزم می‌گویم که فرضاً هم من کار بدی کرده باشم شما نباید به ‌من تأسی جویید بلکه بهتر است به دستور حکیم آلمانی نیچه عمل نمایید که به پیروان خود گفته است:

«اگر می‌خواهید پیرو من باشید از من پیروی نکنید».

ژنو، 15 مهر 1341

 

مجلهٔ یغما:

ده بیست سال پیش یکی از فضلای معروف کتابی دبستانی با کلمات شکسته تألیف کرد و به وزارت فرهنگ سپرد که چاپ شود.

بنده سخت با چاپ چنین کتابی مخالفت کردم. زیرا آسانتر است که از آغاز همان کلمهٔ درست «رمضان» را به بچه آموخت تا اینکه طفل اول «رمضون» یاد بگیرد و بعد از سالها از راه خطا به صواب بازگردد. مؤلف محترم آن کتاب از بنده رنجید و بالأخره ندانستم کتابش را چاپ کرد یا نه.

اکنون هم به‌ همان عقیده‌ام و با نویسندگانی که لغات و کلمات را شکسته و نادرست می‌آورند، حتی به نقل قول عوام هم که باشد، موافق نیستم. روزنامه و کتاب فارسی برای همهٔ فارسی‌زبانان جهان است.

یک نفر اروپایی مبتدی که با عشق و علاقهٔ تمام می‌خواهد فارسی یاد بگیرد وقتی به این کلمات برمی‌خورد که هیچ با قوانین زبان مطابقت ندارد از فارسی دانستن و فارسی خواندن بیزار نمی‌شود؟!

شما را به خدا، ای نویسندگان عزیز، این روش را بکلّی متروک دارید. ساده‌نویسی غیر از شکسته انشائی است. انشاءِ خوب آن است که عوام بفهمند و خواص از آن لذّت برند.

 

[1]. یغما، سال پانزدهم، شمارهٔ هشتم، آبان ماه 1341.

[2]. تاریخ یمینی، طهران، 1334 ش، ص 233.

[3]. Yean Richepin (متوفی در 1926 میلادی)، مؤلف «تصنیفهای بی‌سروپایان».

 

این یادداشت در مجلۀ جهان کتاب به چاپ رسیده است.

 

 

ادبیات

تاریخ

هنر

فلسه

علم

 

ادبیات

تاریخ

هنر

فلسه

علم

 

ادبیات

تاریخ

هنر

فلسه

علم

 

سبد خرید شما در حال حاضر خالی است.

بازگشت به فروشگاه