در حوالی کتاب
هاروکی موراکامی
ترجمۀ مژده دقیقی
خوانندگان نیویورک تایمز بوک ریویو هر یکشنبه منتظرند ببینند کدام رماننویس، تاریخنگار، نویسندۀ داستان کوتاه یا هنرمند این هفته مهمان بخش محبوبِ «حوالی کتاب» (By The Book) است.
این گفتوگوها را پاملا پُل انجام میدهد که از 2013 تا 2022 سردبیر این نشریه بوده است. این پرسشها و پاسخها خواننده را با دنیای شخصی نویسندگان و هنرمندان آشنا میکند و با خواندن تجربیات و نظرهایشان، به درک عمیقتری از قریحۀ ادبی و روند نوشتن میرسد.
نیویورک تایمز بوک ریویو که از اکتبر 1896 منتشر میشود، ضمیمۀ یکشنبههای روزنامۀ نیویورک تایمز و از تأثیرگذارترین و پرمخاطبترین نشریات بررسی کتاب در آمریکاست.
نویسندۀ کتابِ حرفه رماننویس میگوید: «کتابهایی که سعی میکنم برای خواندن به دست نگیرم، و دوست ندارم بخوانم، کتابهایی هستند که خودم در گذشته نوشته و منتشر کردهام. هرچند این کار باعث میشود تلاش کنم اثر بعدیام را بهتر بنویسم.»
چه کتابهایی روی میزِ کنار تخت شماست؟
کتاب عدالت اجرا شد نوشتۀ مایکل کانِلّی[1]. کتابی با جلد گالینگور که در یک فروشگاه کتابهای دست دوم در هونولولو به یک دلار خریدهام.
وقتی شروع میکنم به خواندن این کتاب، سخت است آن را زمین بگذارم. البته قیمت همهچیز نیست، ولی آیا شکل دیگری از سرگرمی هست که با یک دلار اینهمه لذّت ببری؟
آخرین کتاب درخشانی که خواندید کدام است؟
آخرین غول، نوشتۀ اف. اسکات فیتزجرالد. ترجمۀ من از این کتاب به ژاپنی همین چند ماه پیش منتشر شد. ترجمه حدّ اعلای خوانش دقیق است. وقتی این رمان را، سطر به سطر، میخواندم، یک بار دیگر تحت تأثیر متن حیرتانگیزش قرار گرفتم.
هرگز از شکوه آن کم نمیشود، و هر آنچه را که لازم است میگوید. فیتزجرالد تا روز مرگش رشد کرد و بهتر شد. میدانم گفتنش بیفایده است، ولی کاش توانسته بود این رمان را به پایان برساند.
رمان کلاسیکی هست که تازگی برای اولین بار خوانده باشید؟
جوانِ خامِ داستایفسکی. نسخۀ جلدشمیزش را توی کیفم گذاشتهام و با خودم همهجا میبرم و با دقت میخوانم. چند اثر دیگر از داستایفسکی هست که هنوز نخواندهام. همینطور بالزاک.
تجربۀ مطالعۀ دلخواهتان را توصیف کنید (کِی، کجا، چه کتابی، چگونه).
به گمانم وقتی بود که در یونان زندگی میکردم و در ایوانی آفتابگیر مشغول خواندن مجوسِ جان فاولز بودم، و تمام مدت گربۀ همسایه را نوازش میکردم.
چون جزیرهای که در آن زندگی میکردم، بر حسب تصادف، محل وقوع آن رمان بود. اما آن گربه اختیاری بود.
در میان نویسندگانی که امروز کار میکنند ــ اعم از رماننویسها، نمایشنامهنویسها، منتقدان، روزنامهنگاران، شاعران ــ چه کسی را از همه بیشتر تحسین میکنید؟
کازوئو ایشیگورو. او رماننویسی است که شیفتهاش هستم. همیشه ارزش دارد که منتظر کتابهای جدیدش بمانید؛ خیلی هم جذاب و دوستداشتنی است.
شما گفتهاید وقتی نویسندۀ جوانی بودید، با ترجمۀ آثار چندلر و شاید همینگوی و سایر نویسندگان آثار ماندگار غربی صدای خودتان را پیدا کردید. از آثار آنها چه بهرهای بردید، و آیا امروز هنوز هم این آثار را میخوانید؟
من همۀ رمانهای چندلر را ترجمه کردهام، ولی هیچ کتابی از همینگوی ترجمه نکردهام. همۀ آثار ریموند کارور را هم ترجمه کردهام ــ از داستانهای کوتاهش گرفته تا شعرها و مقالههایش.
البته در این روند خیلی چیزها یاد گرفتهام، اما مهمترین چیزی که فهمیدهام این است که اثر برجسته باید بیبروبرگرد کشش داشته باشد. نیرویی لازم دارد که خواننده را به پیش براند.
وقتی مشغول نوشتن رمان هستم، اغلب اثر داستانی ترجمه میکنم. تغییر فضای خوبی است؛ راه بینظیری برای تغییر وضعیت ذهنی است.
ترجمه، در مقایسه با نوشتن رمان، بخش متفاوتی از ذهن را به کار میگیرد، در نتیجه نمیگذارد یک طرف ذهنم فرسوده شود.
به کسی که میخواهد ژاپنِ عصر حاضر را درک کند چه کتابهایی را توصیه میکنید؟
فکر میکنم همین روند تقریباً همهجا وجود دارد، ولی در ژاپن هم زنان نویسنده ــ مخصوصاً از نسلهای جوانتر ــ در زمینۀ انتشار رمان خیلی فعالاند و مخاطبان گسترده و پذیرایی پیدا میکنند.
من شخصاً رمان میهکو کاواکامی، ناتسو مونوگاتاری[2] (قصههای تابستانی)، را دوست دارم. میزان حساسیتش در مقام نویسنده بالاست و قصهگوی بسیار متعهدی است. این رمان با عنوان پستانها و تخمکها[3] به انگلیسی ترجمه شده و در سال 2020 منتشر شده است.
وقتی دارید روی کتابی کار میکنید، چه میخوانید؟ و در مدتی که مشغول نوشتن هستید از خواندن چه نوع کتابهایی پرهیز میکنید؟
سؤال جالبی است ولی، راستش را بخواهید، هرگز به آن فکر نکردهام. نوشتن یک رمان بلند کار سخت و وقتگیری است که برای مدت نسبتاً زیادی به شکیبایی و حوصله نیاز دارد، و اگر موقع نوشتن مجبور باشم از خواندن کتابهایی که میخواهم بخوانم صرفنظر کنم، به کار مخربی تبدیل میشود.
حقیقتاً هیچ ژانر یا گونهای از کتاب به ذهنم نمیرسد که احساس کنم باید از خواندنش پرهیز کنم. در مدتی که مشغول نوشتن رمان هستم، مثل همیشه، از هر ژانری میخوانم، و با اینکه گاهی ممکن است در این کتابها راهنماییهای کوچکی برای نوشتن رمانم وجود داشته باشد، مستقیماً تحت تأثیر آنها قرار نمیگیرم. (دستکم خودم چنین فکری نمیکنم.)
کدام کتاب را ترجیح میدهید: کتابی که با شما ارتباط عاطفی برقرار میکند، یا آن که به لحاظ فکری با شما ارتباط برقرار میکند؟
چیزی که من دنبالش هستم روند داستان است. (موقع نوشتن هم همینطور است.) برای همین، گاهی خواندن رمانهایی که این روند روایی در آنها وجود ندارد ــ شاید بتوانیم بیشترِ آنها را رمانهای روشنفکری بنامیم ــ برایم سخت است.
اما اگر رمان بیش از حد روان و راحت پیش برود، آن هم اذیتم میکند. از این نظر شاید گابریل گارسیا مارکز و ریموند چندلر ــ یا ترکیبی از این دو ــ تصور من از رماننویس دلخواه باشد.
از خواندن کدام ژانرها خیلی لذت میبرید؟ و از چه ژانرهایی دوری میکنید؟
از آنجا که از موسیقی لذت میبرم، دوست دارم زندگینامه، یا زندگینامۀ خودنوشتِ موزیسینها را بخوانم. یکی از این کتابها که بهتازگی خواندم و از خواندنش فوقالعاده لذت بردم، زندگینامۀ خودنوشتِ بروس اسپرینگستین بود، زادهشده برای گریز[4].
کتابهایتان را چطور مرتب میکنید؟
مجموعۀ صفحههای موسیقی من خیلی با دقت مرتب شدهاند، ولی در مورد کتابهایم نظم مشخصی وجود ندارد. اغلب از خاطرم میروند، و نمیتوانم کتابی را که دنبالش میگردم پیدا کنم. من اهل کتاب جمع کردن نیستم، برای همین معمولاً کتاب را بعد از خواندن نگه نمیدارم.
کتابی هست که از وجودش در قفسههای کتاب شما تعجب کنیم؟
مجموعۀ 34 جلدیِ دیسکوگرافیِ جاز اثر تام لُرد[5]. جای زیادی میگیرد و تصور میکنم داشتن آن از نظر بیشتر مردم ضروری نباشد، ولی برای کلکسیونرهای جاز یک گنج واقعی است، ثمرۀ سالها کار دقیق است. امروزه میشود موضوعها را آنلاین جستوجو کرد، ولی در گذشته تنها راه این بود که کل این مجموعه را داشته باشی. من در کتابهای این مجموعه فقط دنبال موضوعها نمیگردم، بلکه هر از گاه آنها را بیهدف ورق میزنم و لذت میبرم.
در کودکی چهجور خوانندهای بودید؟ از کتابها و نویسندگان آن دوران، کدام بیشتر در ذهنتان مانده؟
من خوانندۀ حریص هر کتابی بودم که دستم به آن میرسید. مطالعه را بیشتر از هر کاری دوست داشتم (تا جایی که درس و مشق دیگر برایم جالب نبود).
خوشبختانه، خانۀ ما پر از کتاب بود، و من مدام در آنها غوطه میخوردم. کتابی که از همه بهتر در خاطرم مانده اوگتسو مونوگاتاری (قصههای مهتاب و باران) از اوئدا آکیناری[6] بود، روایتی که برای بچهها تنظیم شده. مجموعهای است از داستانهای ارواح که در 1776 منتشر شده، و یادم هست که چقدر مرا میترساند.
بهگمانم آن دنیای اشباح حسابی بر من تأثیر گذاشت.
سلیقۀ مطالعهتان در طول زمان چه تغییری کرده؟
در مورد کتابهای تازه منتشرشده حالا ترجیح میدهم بیشتر ناداستان بخوانم تا داستان.
فرض کنید در تدارک یک مهمانی شام ادبی هستید و میخواهید سه نویسندۀ مُرده یا زنده را دعوت کنید. این سه نفر چه کسانی خواهند بود؟
میبخشید، ولی من هیچ علاقهای به مهمانی شام ندارم.
مأیوسکننده است، زیادی بزرگش کردهاند، به درد نمیخورد: کدام کتاب را فکر میکردید باید دوست داشته باشید، و نداشتید؟ آخرین کتابی را که تا آخر نخواندید به خاطر دارید؟
کتابهایی که سعی میکنم برای خواندن به دست نگیرم، و دوست ندارم بخوانم، کتابهایی هستند که خودم در گذشته نوشته و منتشر کردهام.
وقتی آنها را دوباره میخوانم، همیشه به چیزی برمیخورم که دچار یأس و نارضایی میشوم. هرچند این کار باعث میشود تلاش کنم اثر بعدیام را بهتر بنویسم.
با این حال، یکی از مشکلات بازخوانی نکردن کتابهای خودم این است که دائماً آنچه را که نوشتهام فراموش میکنم. در مصاحبهها از من دربارۀ قسمتهای خاصی از کتابهایم سؤالهای خاص میکنند و من ماتومبهوت میمانم.
از خودم میپرسم: «یعنی این را واقعاً من نوشتهام؟»
غیر از کتابهای خودم چه کتابهایی را تا آخر نمیخوانم؟ تعدادشان زیاد است (هرچند نمیخواهم به هیچ عنوانی اشاره کنم). جوانتر که بودم، هر طور بود کتاب را تمام میکردم، ولی هرچه سنّم بالاتر رفته بیشترْ کتابها را نخوانده رها میکنم، چون نمیخواهم وقتم را تلف کنم.
بعد از کتابی که الآن مشغول خواندنش هستید، قصد دارید چه کتابی بخوانید؟
وقتی کتابی را که حالا دارم میخوانم تمام کردم، سر فرصت دربارۀ کتاب بعدی فکر میکنم. آن چشمانتظاری و لذّت انتخاب کتاب بعدی را دوست دارم.
(20 نوامبر 2022)
این مصاحبه در شمارۀ 407 مجلۀ جهان کتاب به چاپ رسیده است.
[1]. Michael Conelly, The Brass Verdict
[2]. Mieko Kawakami, Natsu Monogatari (Summer Tales)
[3]. Breasts and Eggs
.[4] Born to Run، عنوانی برگرفته از آلبومی به همین نام از این خواننده ــ م.
[5]. Tom Lord, The Jazz Discography
[6]. Ueda Akinari, Ugetsu Monogatari (Tales of Moonlight and Rain)