سيمين بهبهانی شاعر و تكاپوگر مدنی در بدرقه و بدرود

سیمین بهبهانی شاعر و تکاپوگر مدنی

سيمين بهبهانی شاعر، و تكاپوگر مدنی

در بدرقه و بدرود

کامیار عابدی

 

 

زندگي شاعر

الف) سيمين‌برِ خليلی (تير 1306 – مرداد 1393) فرزند عبّاس خليلی (روزنامه‌نگار، مترجم، نويسنده، تكاپوگر سياسي و دولتمرد) و فخر عُظمی اَرغون (از بانوان پيشگام در تكاپوهای اجتماعی و فرهنگی) در تهران چشم به جهان گشود. پدر و مادرش بسيار زود از يك‌ديگر جدا شدند. دوره‌های كودكی و نوجوانی را در كنار مادر، و ناپدری‌اش، عادل خلعتبری (روزنامه‌نگار و اديب) سپري كرد. پس از دورۀ متوسّطه، به تحصيل در مدرسۀ مامايی پرداخت. مدّتی كوتاه بعد از اخراج ناروا از اين مدرسه، با حسن بهبهانی (دبير زبان انگليسی) ازدواج كرد. حاصل اين ازدواج، دو پسر به نام‌های علی (مترجم ادبی)، حسين (حسابدار) و دختری به نام اميد (پژوهشگر زبان‌های باستانی ايران) است.

 

ب) از آغاز دهۀ 1330 به تدريس در مدرسه‌ها مشغول شد. همزمان با آن، در سال‌های 1341 – 1337 دورۀ ليسانس / كارشناسی دانشكدۀ حقوق دانشگاه تهران را گذراند. با اين همه، همچنان به تدريس زبان و ادب فارسی در دبيرستان‌ها رغبت نشان داد. در اواخر دهۀ 1350 در اين شغل بازنشسته شد. پس از جدایی از همسرش، در اواخر دهۀ 1340 با منوچهر كوشيار (دارای شغل قضايی) پيمان همسری بست. با اين همه، نام ادبی «سيمين بهبهانی»، برگرفته از نام خانوادگی همسر نخستش، همچنان بر وی پايدار ماند.

پ) سروده‌های سيمين، اغلب، ذيل نام «بهبهانی» (در آغاز، مدّتی كوتاه، ذيل نام «خليلی» يا «خلعتبری»)  از دهۀ 1320، در نشريه‌ها، مجموعه‌ها و نيز دفترهاي مستقلّ1 نشر يافت. از دورۀ نوجوانی ذوق شعری داشت.

فضای شعرهايش، اغلب، رفت و آمدی بود ميان سنّت‌گرايی و نوگرايی. اين سروده‌ها در حدِّ فاصل دو گرايش يادشده، از دهۀ 1330، به‌تدريج، سبب شهرت و اعتبار ادبی گوينده شد. جز شعرگويی، به ترانه‌نگاری / نويسی در راديو هم علاقه‌ای داشت. از دهۀ 1350 به بعد، علاوه بر شركت در گفت‌وگوهای ادبی و فرهنگی، به تحليل و بررسی آثار ديگران نيز پرداخت.2

داستان‌نويسی و خاطره‌نگاری از ديگر تكاپوهای ادبی عمدة وی محسوب می‌شود.3 او در دوره‌های نوجوانی و جوانی با زبان‌های عربی و فرانسوی آشنايی يافته بود.4

ت) پدر و مادر سيمين بهبهانی از جملۀ تكاپوگران سياسی يا اجتماعی دورۀ خود بودند. از اين رو، شگفت‌آور نيست كه فرزند نيز، علاوه بر شعرگويی، به ويژه به تكاپوهای مدنی (قلمروهای فرهنگ و اجتماع كه گاه تا مرز سياست دامنه مي‌يافت) روی آورَد. البتّه، وی از جريان يا انديشی خاصّی در زمينه‌های ياد شده حمايت يا پيروی نمی‌كرد. علايقش، اغلب، در چهارچوب كوشش برای بهبود زندگی اجتماعی، نگرانی نسبت به سرنوشت ميهن، برابری‌طلبی (با تأكيد بر حقوق زنان)، آزادی‌خواهی و انسان دوستی درخور شناخت است.

ث) با اين همه، بی‌شكّ، سهمی از بی‌قراری جامعه و انسان ايرانی در عصر تجدّد، نصيب اين شاعر، و تكاپوگر مدنی هم شده است: در دوره‌هايی از سه دهۀ 1380 – 1360 امكانی برای انتشار برخی از آثارش در ايران وجود نداشت. همچنين پس از ناآرامی‌های خيابانی ناشی از انتخابات دهمين دورۀ رياست جمهوری (خرداد 1388) از خروج از كشور منع شد. امّا پس از انتخابات رياست جمهوری دورۀ بعد (خرداد 1392)، با رفع اين منع، توانست برای دريافت جايزۀ «انجمن قلم مجارستان» رهسپار اين كشور شود. او، به خصوص در نيمۀ دوم زندگيش، به سبب آثار و تكاپوهای خود، از قدردانی‌ها و جايزه‌های گروه‌ها و انجمن‌های ادبی، فرهنگی و اجتماعی متعدّد و مختلفی در ايران و جهان بهره‌ياب شد.

ج) سيمين بهبهانی در حدود يك دهه و نيم پايانی زندگی‌اش با چند بيماری دست و پنجه نرم كرد. حتّی به ميزان درخور ملاحظه‌ای بينايی خود را از دست داد.5 سرانجام، در صبح روز 28 مرداد 1393 به سبب عوارض مرتبط با بيماری‌هاي تنفّسی و قلبی، زندگی را بدرود گفت. وی، همچنان كه چندين و چند بار تأكيد و آرزو كرده بود.

(«شعر و شور و سرودم اين‌جا بود

تخت و تابوت و گورم اين‌جا هست»

«هفتاد سال اين گُلِه جا، ماندم كه از كف نرود

يك متر و هفتاد صدم، گورم به خاك وطنم»)،

سه روز بعد، در آدينۀ واپسين روز مرداد، در مُشايعت چند هزار تن از دوستدارانش، در گورستان بهشت زهرای تهران، در جوار پدر و در خاك كشورش آرام گرفت.6

 

2. نمونه شعر

به بانوي قصّۀ فارسي: سيمين دانشور

دوباره مي‌سازمت، وطن! اگرچه با خشت‌ جان خويش

ستون به سقف تو مي‌زنم، اگرچه با استخوان خويش

 

دوباره می‌بويم از تو گل، به ميل نسل جوان تو

دوباره می‌شويم از تو خون، به سيل اشك روان خويش

 

دوباره يك روز روشنا، سياهی از خانه می‌رود

به شعر خود رنگ می‌زنم، ز آبی آسمان خويش

 

كسی كه «عَظم رَميم» را، دوباره انشاء كند به لطف

چو كوه می بخشدم شكوه، به عرصۀ امتحان خويش

 

اگرچه پيرم، ولی هنوز، مجال تعليم اگر بُوَد

جوانی آغاز می‌كنم، كنار نوباوگان خويش

 

حديث «حبّ‌الوطن» ز شوق، بدان روش‌ساز می‌كنم

كه جان شود هر كلام دل، چو برگشايم دهان خويش

 

هنوز در سينه، آتشی، به جاست كز تاب شعله‌اش

گمان ندارم به كاهشی، زگرمی دودمان خويش

 

دوباره می‌بخشی‌ام توان، اگرچه شعرم به خون نشست

دوباره می‌سازمت به جان، اگرچه بيش از توان خويش

اسفند 1360

3. تحليلي از شعرها

الف) شعر «دوباره می‌سازمت وطن» در آغاز جنگ تحميلی حزب بعث عراق عليه ايران از اميد به فردا سخن می‌گويد. اين اميد در همان بيت نخست، يا «بيت برجسته»، به صورت مؤكّد بيان می‌شود.

البتّه، رديف شعر ضميرست نه فعل. امّا موج حركتی كه در نيمۀ نخستِ مصراع‌های دوم شعر (يعنی فعل‌های «ستون می‌زنم، می‌شويَم، رنگ می‌زنم، شكوه می‌بخشدم، آغاز می‌كنم») ايجاد می‌شود، با قافيه‌های شعر، به لحاظ آوايی / صوتی، به سمت فراز («استخوان، روان، آسمان، امتحان، نوباوگان، دهان، دودمان، توان») گرايش می‌يابد.

البتّه، در مصراع دومِ بيت هفتم، فعل («گمان ندارم») از حركت تهی‌ست. در مقابل، در بيت ششم، دو فعل در دو نيمۀ مصراع دوم به حركت‌آفرينی عبارت ياری رسانده است. علاوه بر اين، تكرار فعل در مصراع نخست و مصراع پايانی شعر («می‌سازمت») نيز به تأكيد ترجيع‌وار موج حركت در سراسر شعر انجاميده است.

همۀ اين نكته‌ها، با رديف «خويش»، كه رابطه‌ا‌ی خويشی / خودی را ميان راوی / شاعر و وطن القاء می‌كند، به روند همذات پنداری خواننده با راوی / شاعر، و جانشين شدن خواننده در مقام او مي‌افزايد.

ب) وزن شعر (مفاعلن فاعلات فاع، مفاعلن فاعلات فاع) شايد در گوش خوانندۀ متعارف شعر، قدری سنگين / كُند جلوه كند. امّا روانی زبان، بی‌ترديد، از اين سنگينی / كندی، تا حدود زيادی می‌كاهد.

در واقع، صرف نظر از مصراع‌های نخست در بيت‌های چهارم و ششم، كه در آن‌ها عبارت‌های عربی به كار رفته است،7 و برای خوانندۀ مورد بحث ما شايد قدری دور از دسترس باشد، شعر، به طور كلّی، سيّال‌‌ست و از مكث‌های اديبانه، دور. حتّی تكرار «اگر» در مصراع نخستِ بيت پنجم از نوعی‌ست كه به آسانی در گوش / چشم خواننده شنيده / ديده نمی‌شود.

در مجموع، اين شعر وطنی / وطنيه در هم‌آهنگی درخور توجّه لفظ و محتوا، يكي از پُراهميّت‌ترين سروده‌هايی‌ست كه با اميدبخشی و ايجاد فضايی حماسی، ايرانيان را در دورۀ جنگ ياد شده و پس از آن، با هر گرايش فكری، فرهنگی، سياسی و اجتماعی، به زير بيرقِ آبادانی و بازسازی ميهن فرا خوانده است.8

پ) شعرهای سيمين بهبهانی در دورۀ نخست شعرگويی‌اش (حدود دهه‌های 1340 – 1320) را می‌توان در دو بخش شناسايی و تحليل كرد. در بخش نخست، به ويژه، از طريق قالب چهارپاره، گوينده با گرايشي اجتماعی ـ اخلاقی به پيرامون و انسان‌ها می‌نگرد.

در اين شعرها، با تكيه بر جنبۀ داستانی مستقيم، موضوع‌هايی مانند فقر، خودفروشی، دزدی، و به طور كلّی، نابسامانی اجتماعی در طبقه‌های فرودست، در پيش چشمان خواننده تصوير و توصيف مي‌شود.

به نظر می‌آيد واقع‌گرايی (رئاليسم) در سروده‌های مورد بحث، با گفتمان غالب دهۀ 1320 و تا حدودی دهۀ بعد، يعنی گفتمان چپ‌گرايی و سوسياليستی در تناسب است.

شايد پيراسته‌ترين نمونه از اين دست شعرهای بهبهانی، مدّتی بعد از اين دوره، در سروده‌ای با عنوان «فعل مجهول» جلوه يافته است. در اين سروده، شاعر / راوی در مقام دبير / معلّم، درس دستور زبان فارسی را به رنج دختر نوجوانی كه پدر مُستبد و ناجوانمردش، همسر و فرزندان خود را از خانه بيرون كرده است، پيوند می‌دهد:

«بچّه‌ها ــ صبحتان به خير، سلام

درس امروز، فعل مجهول‌ست»

علاوه بر اين، گوينده در شعری ديگر، در همان قالب، با بهره‌يابی از زبانی كهن‌گراتر، شرافت روحی و رهبری ناخدايی را در هنگام توفان و غرق شدن كشتی‌اش، واگويی و بررسی مي‌كند:

«شنيدم كه كشتی به دريای ژرف

چو آزرده از خشم توفان شود»9

 ت) در بخش دوم، شاعر / راوی به غزل‌هايی خيال‌پردازانه روی می‌آورد. حسّ فردی او با گرايش به عشق و زنانگی در شعرها شكل و گسترش يافته است.10

دست كم، در شماری شناخته شده از آن‌ها با ذهنی چابك و چالاك، و زبانی روان و دوان روبه‌رو می‌شويم. در مجموع، در هر دو بخش از شعرهای دورۀ نخست بهبهانی، شاعر گاه با غزل‌سرايان و گاه با تغزّل‌نگارانِ سنّتی يا نوسنّتی يك يا دو نسل قبل از خود، از قبيل محمّدحسين شهريار، رهی معيّری، مهدی حميدی شيرازی و فريدون تولّلی، همگام است.

يعنی گاه به سنّت و گاه به تجدّد در سنّت می‌انديشد. امّا نكته اين‌جاست كه وی در هر دو حال، كم يا زياد، به سوی بيان عواطف از صافی ذهن و لاجرم، زبانِ زنانه تمايل دارد.

به نظر می‌آيد كه علاوه بر نمونه‌های بالا، شماری از تجربه‌های گوينده در قالب غزل، توانست به نامور شدن او در مقام گوينده‌ای چيره‌دست در حافظه و تاريخ ادبيِ زبان فارسی عصر بيانجامد.

منتخبی از دست‌آوردهای بهبهانی در اين زمينه، بر مبنای درهم تنيدگی حالت‌ها و تجربه‌های «عشق و عاشق و معشوق» از اين قرارست:

«گفتی كه مرا با تو نه سرّی، نه سريی هست

گر سرّ و سری نيست، نهانی نظری هست»

«برگ پاييزم ز چشم باغبان افتاده‌ام

خوار در جولانگه باد خزان افتاده‌ام»

«ستاره ديده فرو بست و آرميد، بيا

شراب نور به رگ‌های شب دويد، بيا»

«چون درخت فروردين، پرشكوفه شد جانم

دامنی زگل دارم بر چه كس بيفشانم؟»

«يارب مرا ياری بده تا خوب آزارش كنم

هجرش دهم، زجرش دهم، خوارش كنم، زارش كنم»

«نه از تو مهر پسندم، نه ياوري خواهم

ستم اگر ز تو زيبد، ستمگری خواهم»

«نيلوفر شبنم‌زدۀ ساحل رودم

كس جامه نپوشيد ز ديبای كبودم»

«شب چون به چشم اهل جهان، خواب می‌رود

مِيل تو گرم دردل بی‌تاب می‌رود»

«ديشب كه خفته بودی در بستر خيالم

می‌سوخت از تمنّا، پا تا سرِ خيالم»

«ديگر نه جوانم كه جوانی كنم ای دوست

يا قصّه از آن ”افتد و دانی“ كنم ای دوست»

«پنجره‌ها بسته‌اند، عشق پديدار نيست

ديدۀ بيدار هست، دولت بيدار نيست»

«خفتنی شد به خدا، بستر سرسبز چمن‌ها

گفتنی شد، به خدا، با تو در آن سبزه سخن‌ها»

«ای با تو در آميخته چون جان، تنم امشب

لعلت گل مرجان زده برگردنم امشب»

«گفتی كه می‌بوسم تو را، گفتم تمنّا می‌كنم

گفتی اگر بيند كسی؟ گفتم كه حاشا می‌كنم»

«سخن ديگر نگفتی ای سخن‌پرداز خاموشم

فراموشت نمی‌كردم، چرا كردی فراموشم»

«مرا هزار اميدست و هر هزار تويی

شروع شادی و پايان انتظار تويی»

 ث) در دو دهۀ 1350 – 1340 به تَبَع و در توازی با نيرو گرفتن جريان مخالفت با غرب، و تأكيد بر بازگشت به خويشتن در ايران (در مَثَل، در آثار جلال آل‌احمد، علی شريعتی، احسان نراقی و چندين تن ديگر)، در حوزۀ ادب هم كوشش برای احياء قالب كهن غزل در ميان شاعران جوان نوگرا، از منوچهر نيستانی (متولّد 1315) تا حسين منزوی (متولّد 1325) آغاز شد.

شمار گويندگانی كه كم و بيش با غزل‌هايی چند به اين جريان ياری رساندند، اندك نبود. با اين همه، از دهۀ 1360 به بعد، با توجّه به گسترش جريان شعر نوسنّت‌گرای متمايل به انقلاب و جمهوری اسلامي (در آغاز، با تأكيد بر جنگ تحميلی در مقام دفاع مقدّس)، جريان غزل نو در حاشيه يا در آستانۀ انحلال قرار گرفت.

اما بهبهانی به انفراد، از اواخر دهۀ 1340 تا حدّی، و از نيمۀ نخست دهۀ بعد، به وسعت، به تجدّد در غزل، با تأكيد بر عنصر وزن، توجّه نشان داد. او به خلاف شاعران غزل نو، تا پايان عمر، نوآوری‌های مورد اشاره را تداوم بخشيد.

ج) نوآوری‌های بهبهانی در وزن، در واقع، بهره‌يابی از وزن‌های مهجور يا رسيدن به وزن‌های تازه است.11 او با اين راه درصدد دوختن يا بازدوختن قباهايی نو بر قامت قالب غزل‌ست.

بخش عمدۀاين وزن‌ها از نوع دُوْری‌ست (يعنی هر مصراع، به لحاظ وزن، به دو قسمت مساوی تقسيم شده است). چرا شاعر به سوی اين وزن‌ها رفت؟ به نظر می‌آيد كه وی در حركت از شعر كهن، يعنی قالب‌های عروضی يا وزن‌های متعارف شعر فارسی (سعدی و حافظ) به سوی قالب‌های غير عروضی (شعر نيما و نيمايی) در نيمه راه به چهارچوب يا راه حلّ مورد اشاره رسيده باشد. د

ر واقع، او در دورۀ دوم شاعری (از حدود آغاز دهۀ 1350 تا آغاز دهۀ 1390)، بخشی از فرديت آفرينشگرانۀ خود را در موقعيت شاعری با گرايش گسترده به وزن‌های كم يا بی‌استفاده، يافته است. بهبهانی در حدود نيمۀ دهۀ 1360 در اين زمينه با قدری ترديد چنين گفته است:

«من هنوز آن شهامت را نداشته‌ام كه از بنيان ويران كنم. هنوز از همان افاعيل معمول استفاده می‌كنم. امّا ضرب را، آن ضرب رقصان و خوشايند و آشنا را به دور افكنده‌ام‌. ضربی تلخ، گاه كشيده و گاه تند، گاه كوبنده و گاه نالان به كار گرفته‌ام»12.

او در حدود نيمۀ دهۀ بعد، با قطعيت و تحليل دقيق‌تری از تجربۀ نوآورانۀ خود ياد كرده است:

«اين پاره‌های كلام، در برخورد اوّل، بی‌وزن به نظر می‌رسند. از آن رو كه وزن مألوف مستعمل ندارند و مثل شعرهای گذشتگان، هزار سال در حافظۀ ملّی ما تكرار نشده‌اند. امّا از آن‌جا كه من معتقدم وزن با توجّه به معنی لغوی آن، وقتی ايجاد می‌شود كه عمل توازن به وجود آمده باشد، باور دارم كه در برابر هر پارۀ كلام، كه در برخورد اوّل، بی‌وزن به نظر می‌رسد، اگر پاره‌ای به همان وزن قرار دهيم، تكرار اين توازن، معيار مشخّصی از وزن تازه به دست می‌دهد»13.

 چ) نوآوری‌های موسيقيايی بهبهانی در قالب غزل، از آغاز دهۀ 1360 به بعد، به نحوی درخور ملاحظه شناخته و تحليل شده است. گروهی كه به تجدّد در سنّت (يا محتوای سروده‌های او) علاقه‌مند بوده‌اند، به آن اقبال نشان داده‌اند.

يكی از اين پژوهشگران بر اين عقيده است كه بهبهانی توانسته با «ابداع يا احياء وزن‌های تازه يا ناشناخته»، قالب غزل را «پذيرای فضاهای معنايی تازه كند». وی با «نيمای غزل» ناميدن بهبهانی بر اين نكته تأكيد كرده كه در شعرهای اين شاعر، قالب غزل از «نظام بستۀ ادب پارسی» به «نظام باز ادبيّات نيمايی» انتقال يافته است.14

شمار كسانی كه در مجموع، كم يا زياد اين رأی را پذيرفته‌اند، اندك نيست15. در مقابل، به نظر می‌آيد دو گروه در زمرۀ منتقدان نوآوری‌های موسيقيایی بهبهانی بوده‌اند: گروه نخست، شماری از شاعران يا اديبان نوگرا هستند كه با گرايش به شعر نيمايی يا شعر منثور (سپيد)، از احياء قالب‌های كهن، چندان خوشنود نيستند.

گروه دوم نيز شماری از شاعران يا اديبان سنّت‌گرا يا نو سنّت‌گرا هستند كه با گرايش به وزن‌های آزموده و متعارف كهن، با نوآوری‌های وزنی در قالب غزل، چندان ميانه‌ای ندارند16.

ح) با اين همه، منحصر كردن نوآوری‌های دورۀ دوم شاعری او به وزن و موسيقی، تصويری بسيار ناقص از شعرهای او به دست خواهد داد. در واقع، حضور عنصر روايت و جنبۀ داستانی يكی از ويژگی‌های عمدۀ شعر بهبهانی‌ست.

امّا نكتة پُراهميّت‌تر آن‌ست كه اين عنصر و جنبه، با درهم آميخته‌شدن دو سوية واقع‌گرايی (رئاليسم) و فراواقع‌گرايی (سوررئاليسم)، به فضايی بسيار نزديك به ادبيّات مدرن در اين سروده‌ها انجاميده است.

نكته‌های ياد شده در كنار شكل كاربرد آشنايی‌زدايانۀ زبان، از نوعی‌ست كه شماری از شعرهای او را مستعدِّ تفسيرها و تحليل‌های اديبان و شارحان ساخته است17. البتّه، حضور اين ويژگی‌ها سبب شده تا درك شماری از غزل‌های او، بی مطالعۀ همۀ بيت‌ها، و دريافت كليّت محتوای هر شعر، امكان‌پذير نباشد.

خ) به نظر می‌آيد كه گوينده، در دورۀ متأخّر شعرگويی، علاوه بر ادبيّات مدرن ايران، به صورتی درخور ملاحظه، به مرور و تأمّل در ادبيات مدرن اروپا، ايالات متّحدۀ امريكا و امريكای جنوبي پرداخته باشد. حاصل اين مرور و تأمّل، به صورت مستقيم، در تحليل‌ها، بررسی‌ها و گفت‌وگوهای ادبی او، و به صورت نامستقيم در فضای پُر از تداعی معانی شماری از سروده‌هايش بازتاب يافته است.

در مَثَل، گوينده در سلسله‌ای از سروده‌ها، ذيل عنوان «كولی‌واره‌ها» (در دفتر دشت ارژن)، با برگزيدن نماد «كولی» در فضايی معلّق ميان تاريخ و اسطوره، و زندگی و خيال، در پی كاوش در حافظۀ جمعی و مشترك انسان ايرانی‌ست.

بدين ترتيب، «غزل» اين گوينده، به معنای متعارف كلمه، ديگر «غزل» نيست. شايد بتوان اين شعرها را «قطعه»‌19هايی مدرن دانست كه در آن‌ها، «منِ» شاعر حضوری پُررنگ و تأثيرگذار دارد.

د) بهبهانی گوينده‌ای است صلح‌جو و آرامش‌خواه. تأكيد می‌كند كه «سرلوحۀ فرهنگ»، از نظر وی، «پرهيختن از جنگ است». به بيان ديگر: «با خون نتوانی شست، آن را كه زخون رنگ است». با اين همه، او گوينده‌ای‌ست كه در موضوع دفاع رزمندگان و سربازان ايرانی از حدود و ثغور وطن، سكوت و كوتاهی نمی‌كند. شعر «ما نمی‌خواستيم، امّا هست ـ جنگ، اين دوزخ، اين شررزا هست»، «پاره‌دلی تقديم به رزمندگان دليروطن»ست. سرودۀ «بنويس، بنويس، بنويس: اسطورۀ پايداری»، به «مدافعان دلير خونين‌شهر و همۀ شهرهای خونين وطن» اهدا شده است. علاوه بر ندای «دوباره می‌سازمت وطن»، از ياد شهيدان سرزمين خود فارغ نيست:

«وطن، چه سرها به خاك، فتاد تا كارتو

زسر به سامان رسيد، ز نو به بنياد شد»

ذ) شماری از دستاوردهای بهبهانی در دورۀ دوم شاعری وی در چهارچوب نوآوری‌های موسيقيايی، ساختاری و محتوايی، از اين قرار است:

«من ديده‌ام رنگين‌كمان را، خنديده در ذرّات باران

من خوانده‌ام رازی نهان را، در دفتر سبز بهاران»

«خارهای زشت، خارهای پير

چون خطوط هيچ، رسته در كوير»

«شبی همرهت گذر، به طرْف چمن كنم

ز تن جامه بركنم، ز گل پيرهن كنم»

«آسمان سرخ‌ست، كهكشانش نيز

ماه و مرّيخش، روشنانش نيز»

«كوير بی‌برگی را، دو زن سيه پوشانند

كه چون شبانگه آيد، دعای باران خوانند»

«خطی ز سرعت و از آتش، درِ آبگينه‌سرا بشكن

بانگ بنفشِ يكی تندر، در خواب آبی ما بشكن»

«دلم گرفته ای دوست، هوای گريه با من

گر از قفس گريزم، كجا روم، كجا من؟»

«سخت به جوشی دلا، نرمتَرَك باش

باش كه تا گل كند، بوتۀ خشخاش»

«من با صدای تو می‌خوانم، در اوج آبی باورها

دارد ترانۀ پروازم، تحرير بال كبوترها»

«دو رديف برگ اقاقی، چه تقابلی، چه نظامی

چه گروه بستن نرمی، چه به صف نشستن رامی»

«يك دريچه آزادی، باز كن به زندانم

يك سبو پُر از شادی، خرج كن كه مهمانم»

«چهره سپردم به تيغ بلكه جوانش كنم

منظر چشمان خلق، آينه سانش كنم»

«شلوارِ تا خورده دارد، مردی كه يك پا ندارد

خشم‌ست و آتش، نگاهش، يعنی تماشا ندارد»

«شادی‌كنان مي‌رفتند با چرخ اهدايی‌شان

يك جو نبود از عالم، پروای بی‌پايی‌شان»

«حالی‌ست حالم نگفتنی، امروز سيمين ديگرم

گويی كه خورشيد پيش از اين، هرگز نتابيده بر سرم»

«باور نمی‌كنيد امّا، در مشت‌ها ستاره دارم

طرحی ز نور می‌تراود، انگشت‌ها چو می‌فشارم»

«و نگاه كن به شتر، آری، كه چه‌گونه ساخته شد باری

نه ز آب و گل كه سرشتندش، ز سراب و حوصله پنداری»

«عزيزتر ز جان، احمد، دويدن تو با پا نيست

به پای شعر می‌پويی، مگو كه پای پويا نيست»20

«يك متر و هفتاد صدم، افراشت قامت سخنم

يك متر و هفتاد صدم، از شعر اين خانه منم»

«با نخل‌های سترون، با تاك‌های عقيم

جز غمگنانه چه گويد، نجوای نور و نسيم»

«يك تن هوس، يك دل عشق، يك روح بی‌پروايی

گر داشتم می‌رفتم‎، تا شنگی و شيدايی»

«باد را و آب را، هُرم آفتاب را

از چه واگذاشتی، ساز كن جواب را»

ر) بهبهانی در هر دو دورۀ شاعرای‌اش، كه در مجموع حدود هفت دهه طول كشيد، گوينده‌ای جست‌و‌جوگر و پُرتلاش جلوه می‌كند. او در اين هفت دهه، به مصداق حكمت كهنِ «خود را شكفته دار به هر حالتی كه هست»، كوشيد تا با پرهيز از «جوانمرگی ادبی» (تعبير از هوشنگ گلشيری)، ذهن و زبان خود را پُرطراوت نگه دارد.

گوينده در چهارچوب عروض، از محافظه‌كاری به پيشگامی و از سنّت به تجدّد گام برداشته است. در اين ميان، به نظر می‌آيد كه شعرهای انسانی، زنانه و مادرانۀ وی در دورۀ نخست، تا حدّی، از هم تفكيك شده باشد.

امّا در دورۀ دوم، اين سه گرايش در سروده‌هايش، تا حدّ زيادی، در هم ادغام شد. مجموعۀ اين ويژگی‌ها، البتّه، در دورۀ متقدّم او را به عنوان شاعری با مخاطبان عامّ‌تر، و در دورۀ متأخر، گوينده‌ای با مخاطبان خاصّ‌تر شناساند.

علاوه بر اين، تكاپوهای مدنی وی در قسمتی از شعرهای دورۀ نخست و در بخش درخور توجّهی از سروده‌های دورۀ بعد، و به طبع، در شخصيّت شاعری‌اش بازتاب يافته است.

به طور خلاصه، پس از پروين اعتصامی و فروغ فرّخزاد، دو بانوی شاعر سنّت‌گرا و نوگرای برجسته و نامور ايران در سدۀ بيستم ميلادی، اين، بانويی به نام سيمين بهبهانی بود كه توانست در مقام شاعری توانا و زبان آفرين به ذهن و قلب ايرانيان و فارسی‌زبانان راه پيدا كند.

 

 

سیمین بهبهانی
سیمین بهبهانی

 

 

يادداشت‌ها و مراجع:

  1. سه‌تار شكسته (شعر و داستان، با مقدّمه‌هايی از محمّد حجازی و عبّاس فروتن، 1329)، جای پا (1335)، چلچراغ (1336)، مرمر (1342)، رستاخيز (1352)، خطی ز سرعت و از آتش (1360)، دشت ارژن (1361)، يك دريچه آزادی (1374)، يكی مثلاً اين كه… (1379).

همچنين، با توجّه به وجود برخی شعرهای چاپ نشده در منتخب شعرهای او، ناگزير از مراجعه به آن‌ها هم هستيم:

گزينه اشعار (1367؛ پخش: 1369)، گزيده اشعار (ايالات متّحدۀ امريكا، 1369)، كاغذين جامه (ايالات متّحده امريكا، 1371)، كولی و نامه و عشق (مجموعۀ عاشقانه‌ها، 1373)، عاشق‌تر از هميشه بخوان (1374)، نگارۀ گلگون (ايالات متّحدۀ امريكا، 1377)، از سال‌های آب و سراب (1377)، جای پا تا آزادی (1377).

مجموعۀ اشعار (1382) او هم، به طبع، در انتظار كمال نهايی‌ست.

  1. ياد بعضی نفرات (مجموعۀ بررسی‌ها و گفت‌وگوها، 1378). نشر گسترش يافتۀ بخش بررسی‌های اين كتاب ذيل همين عنوان (1390). همچنين گفت‌وگويی تفصيلی با عنوان سبز و بنفش و نارنجی (به كوشش مهدی مظفّری ساوجی، 1393).
  2. سه‌تار شكسته (شعر و داستان، 1329)، آن مرد، مرد همراهم (1368)، با قلب خود چه خريدم (گزينۀ قصّه‌ها و يادها، 1375؛ چاپ كامل‌تر از اين اثر، همان سال در ايالات متّحدۀ امريكا)، كليد و خنجر (1379)، با مادرم همراه (زندگی‌نامۀ خود نوشت، 1391)، مجموعۀ داستان‌ها و يادنوشته‌ها (1391).
  3. جز ترجمه‌های پراكنده از زبان فرانسوی در نشريه‌ها، برگردانِ شاعران امروز فرانسه (پی‌ير دو بوادِفر، 1373) از وی نشر يافته است.
  4. واپسين ديدارم با بانو بهبهانی مربوط‌ست به دی‌ماه 1386. در اين ديدار متوجّه شدم كه به سبب ضعف شديد در بينايی، سروده‌هايش با قلم / خطّ بسيار درشت در دفترهای رحلی نوشته و حفظ می‌شود. امّا حتّی با اين روش و با وجود استفاده از ذرّه‌بين‌های قوی، توانايی خواندنش محدود بود. در آن جلسه، به ناگزير، از صاحب اين قلم خواست تا چند نمونه از سروده‌های وی را برای حاضران بخوانم.
  5. برای شناخت و تحليل فشردۀ زندگی و شعر بهبهانی از آغاز تا نيمۀ دوم دهۀ 1370 ر. ك:

ترنّم غزل (عابدی، كتاب نادر، 1379).

  1. «حُبّ الوطن» اشاره به حديثی منسوب به پيامبر اسلام دارد كه دوست‌داشتن وطن را نشانۀ «ايمان» دانسته است. «عَظم رميم» هم تعبيری‌ست قرآنی به معنای استخوان‌های پوسيده و فرو ريخته. اين تعبير در شعر كهن فارسی هم راه يافته است:

«بعدِ صد سال اگر بر سر خاكم گذری

سر بر آ‌رد ز گِلِم، رقص‌كنان، عظم رميم» (حافظ)

  1. اين شعر، به همين سبب، مورد توجّه موسيقيدانان و آوازخوانان قرار گرفته است. پُرشهرت‌ترين اجرای آن متعلّق‌ست به داريوش اقبالی در موسيقی پاپ (دهۀ 1380).
  2. اين، نخستين شعری بود كه صاحب اين قلم در سال 1358 در كتاب فارسی سال اوّل راهنمايی از سيمين بهبهانی خواند.
  3. يكی از پژوهشگران از شماری از اين غزل‌ها با عنوان «غزل‌های عريان» ياد كرده است:

شعر بی‌دروغ، شعر بی‌نقاب (عبدالحسين زرّين‌كوب، علمی، چ 5، 1371، ص 154).

  1. دربارۀ اين وزن‌ها، علاوه بر فهرست‌های خود شاعر، می‌توان به مقاله‌های دو پژوهشگر عروض نگريست:

ــ خطی ز سرعت و از آتش (بهبهانی، زوّار، چ 3، 1370، صص 142 – 139).

ــ مجموعۀ اشعار (بهبهانی، نگاه، 1382، صص 1187 – 1177)،

ــ دربارۀ طبقه‌بندی وزن‌های شعر فارسی (ابوالحسن نجفی، آشنايی با دانش، ش 7، فروردين 1359، صص 625 – 624)،

ــ از خليل تا سيمين (محمّد فشاركی، نيمۀ ديگر: ايالات متّحدۀ امريكا، س 2، ش 1، پاييز 1372، صص 82 – 67).

  1. گزينۀ اشعار (بهبهانی، مرواريد، 1367، ص 29).
  2. ابداع اوزان تازه در شعر فارسی (گفت‌وگوی كتبی صدرالدين الهی با بهبهانی، ايران‌شناسی: ايالات متّحدۀ امريكا، س 9، ش 1، بهار 1376، ص 124).
  3. نيمای غزل، سيمين (علی‌محمّد حقّ‌شناس، نقد آگاه، آگاه، 1361، ص 98).
  4. آراء اين گروه، در جشن‌نامه‌ها يا ويژه‌نامه‌های متعدّد و مختلفی كه به صورت كتاب يا نشريه دربارۀ بهبهانی نشر يافته، آمده است.
  5. با توجّه به تأثير و اعتبار شعر و شخصيّت شاعر، دو گروه مورد اشاره، انتقادهای خود را بيش‌تر به طور شفاهی طرح كرده‌اند. برای مطالعۀ دو نمونۀ ملايم از اين نقدها ر. ك:

ــ شعر و شناخت (ضياء موحّد، مرواريد، 1377، صص 145 – 143)،

ــ اوزان قدمايی در شعر بهبهانی (مهدی برهانی، نقد كتاب: مشهد، نيكا، 1377، ص 101).

  1. در مَثَل، برای تحليل و تفسير دو شعر او ر. ك:

ــ چشمۀ شاعران (ديداری با شاعران، غلامحسين يوسفی، علمي، چ 8، 1377، صص 760 – 753)؛

ــ زندگی در آينه (گفتارهايی در نقد ادبی، حورا ياوری، نيلوفر، 1384، صص 225 – 209).

  1. به نظر می‌آيد كه هم‌انديشی‌های او با فرزند بزرگش، كه مترجمی‌ست دانشور، در رويكردهای ادبی و زبانی مدرن وی تأثيرگذار بوده است. اين نكته از اهدانامۀ خطی ز سرعت و از آتش هم بر خواننده آشكار می‌شود: «به پسرم، علی بهبهانی، كه دريچه‌های چشم مرا به چشم‌انداز ادب جهان می‌گشايد».
  2. قطعه در شعر فارسی (ضياء موحّد، نشر دانش، س 14، ش 4، خرداد ــ تير 1373، ص 19).
  3. شعر خطاب به احمد شاملوست كه حدود سه سال قبل از درگذشتش، به سبب بيماری ديابت، يكی از پاهايش را از دست داد.

○ نوشتۀ حاضر فصلی است از كتاب «مقدّمه‌ای بر شعر فارسی در سدۀ بيستم ميلادی» (در دست انتشار در «مؤسسۀ فرهنگی ــ هنری جهان كتاب»).

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ادبیات

تاریخ

هنر

فلسه

علم

 

ادبیات

تاریخ

هنر

فلسه

علم

 

ادبیات

تاریخ

هنر

فلسه

علم

 

سبد خرید شما در حال حاضر خالی است.

بازگشت به فروشگاه