پرویز دوائی

پرویز دوائی نامه هایی از پراگ

پرویز دوائی

نامه‌هایی از پراگ

 

پروریز دوایی خرداد 1403
پرویز دوائی

 

 

 

بعد از کتاب‌های درخت ارغوان، به خاطر باران و روزی تو خواهی آمد مجموعة دیگری از «نامه‌های پراگ» پرویز دوائی منتشر شده است:

 

خیابان شکرچیان. در این کتاب هم با نثر زیبا و صادقانه‌ای روبه‌روییم که در قالب نامه به یک دوست، روایت‌ها و تأملات نویسنده را بیان می‌کند. روایت‌ها و تأملاتی خواندنی و دلپذیر و در بسیاری جاها تفکربرانگیز.

 

 

دوائی در این نامه‌ها از موضوع‌های مختلف سخن می‌گوید:

از جامعه و فرهنگی که سال‌هاست «میهمان» آن است؛ از ادبیات و هنر (و به طور خاص، فیلم و سینما)؛ از طبیعت و معجزة فصل‌ها و رنگ‌ها؛ از تهرانِ دهه‌های 20 و 30 و 40 و خیابان‌ها و گردشگاه‌ها و پاتوق‌های فرهنگی‌اش (با اشاراتی به ادبیات و فرهنگ این سرزمین)؛ از یادهای کودکی و دبستان، معلم‌ها و همشاگردی‌ها، سرگرمی‌های کودکانه …؛ و از دلبستگی‌ها و غم‌ها و شادی‌های جوانی.

 

دکتر ایرج پارسی‌نژاد، چند سال پیش، دربارة «نامه‌های پراگ» پرویز دوائی نوشت:

«این نوشته‌ها یک «نوع» (نمی‌گویم «ژانر») تازه‌ای است در ادبیات معاصر ما. برداشت‌های حسی از خاطره‌هايی با خیال آمیخته که خاص شخص نویسنده‌اش است. یعنی اصالت دارد.

سرشار است از شور و شیدايی و ظرافت و زیبایی. و سخت خیال‌انگیزتر و دلنشین‌تر از آن‌چه در این سال‌ها به صورت «شعر منثور» از مدعیان شاعری می‌خوانیم. تعبیراتش جاندار و غریزی و گرم و پُر از حس و حیات است.

نه مثل این ناله‌های سرد و تلخ و تاریک و سرشار از شِکوِه و شکایت از تنهايی و جدايی و جفای روزگار که نمی‌توانند هیچ حسی را القا کنند.»

 

پرویز دوائی در یادداشت ابتدای کتاب نوشته است:

«… این نوشته‌ها، باز، حاصل سال‌های اخیر است، بعضی جدیدتر و بعضی قدیمی‌تر، که صورتِ نامه‌هایی خطاب به دوستان و گاهی خطاب به خود آدم را داشته است در فکرهای راه‌گردی‌های تنهای آدمی‌زاده بر زمینه‌های این سامانی که هیچ چیزی در آن یادآور هستی و هویّت و خاطره‌های گذشتة این آدمِ به‌خصوص نیست، تمامی آن چیزهایی که این هویّت اصلی را تشکیل می‌دهند…

به درد کسی یا کسانی هم بخورد یا نخورد (عرض کرده‌ام) متأسفانه از دسترس درک و پیش‌بینی این بنده خارج است. اگر از خوش‌سعادتی بنده با احوالات معدود کسانی این عرایض یک ذرّة ناچیز همراه و در اوج توقع، اندکی مسکن در آمد، بنده (به قول شاعر) واقعاً «سر از فخر بر آسمان سودمی…».

 

… نه، متأسفانه «درمانگر» و «روشنگر» و آگاه‌کننده نیست این حرف‌ها. آدم امروزی، اگر جویا و قدری چشم و گوشش باز باشد، از دیدن و شنیدن و آگاه شدن ناگزیر است. قضیه زیر سر محصولی است که این آگاهی ممکن است که به بار بیاورد…

مسیح گفت: «حقیقت را بجویید و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد». آقای دیگری (اریش ماریا رمارک) افزود: «بله، ولی دستخوش رنج و اندوه و یأس خواهد ساخت…» به‌خصوص اگر آدمیزادة متعارف (نظیر این بنده) کم‌زور و کم‌عقل هم بوده باشد…

 

… و باز هم متأسفانه، حرف‌هایی از «جنس زمان» نشد این عرایض، شرمنده‌ایم. برای خود این بنده، نوع حرف‌ها و کاغذ سیاه‌کردن‌هایم، اگر خواسته باشید، به نوعی، باز یک ذرّة ناچیز، سعی توجیه مصرف و یکی از بسیار اندک بهانه‌های رها شدن تصادفی‌ام بر عرصة این سیّاره بوده است، شاید…

 

… بر صندلی سینمای بچگی/ نوجوانی، آدم احساسش را در برابر زیبایی تصویری که بر پرده گسترده بود، به صورت لبخندی و نگاهی با دوستی که در کنار او نشسته بود در میان می‌گذاشت…

آن دوست دیگر در کنار ما نیست، ولی آدم یک جورهایی آرزو دارد که بر عرصة این سیّارة بسیار پُرتکاپو و ناآرام، در میان این همه حرف‌هایی که با اوضاع روز در «سنخیّت» کامل است، این نوع حرف‌های پرت و به دور از آداب و احوال زمانه (که آدم چه خوب در جریان آن هست) ذرّه‌ای، چه می‌دانم، معنی و قدر داشته باشد. در همان حدّی که لبخندی را برانگیزد، همین…»

 

نامه‌های این دفتر، هر یک عنوانی دارند: «در پس‌کوچه‌های پاریس»، «پاییز آمد»، «قلب رنگ‌پریده»، «عروسک چینی…»، «شکلات روسی»، «آفتاب برفی» و … . نام کتاب هم عنوان یکی از نامه‌هاست.

 

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ادبیات

تاریخ

هنر

فلسه

علم

 

ادبیات

تاریخ

هنر

فلسه

علم

 

ادبیات

تاریخ

هنر

فلسه

علم

 

Your cart is currently empty.

Return to shop