گرمایش اقلیمی تنها جزء کوچکی از مسئله است[1]
ترجمۀ محسن یلفانی
اورهلیین بارو (Aurélien Barrau)، استاد اخترفیزیک و مدیر پژوهش در مرکز فیزیک تئوریک در دانشگاه گرونوبل-آلپ (فرانسه)، در کتاب جدید خود میکوشد تا تعریف جدیدی از نقش علم در بحران اقلیمی کنونی ارائه دهد. چگونه میتوان به شیوۀ دیگری به علم پرداخت؟ آیا علم میتواند به ما بیاموزد که به شیوهای شاعرانه به سکونت خود بر کرۀ زمین ادامه دهیم؟
به نظر بارو علم در برابر فاجعۀ زیستمحیطی به قلمرو خاص خود پناه میبرد و پاسخی که ارائه میدهد، بیشتر خصلتی مهندسی و فنی دارد. در برابر این راهحل که تنها بر تکنیک مبتنی است، اورهلیین بارو این پرسش را پیش میکشد که آیا علم نمیتواند از طریق بازسازی معنای جهان نقشی رهاییبخش به عهده بگیرد؟ مینویسد: «آنچه اکنون در برابر ماست، نه یک فاجعۀ زیستمحیطی، نه یک بحران اقلیمی، و نه یک ازهمپاشیدگی اجتماعی، که یک فاجعۀ تمدنی است. این است آنچه در برابر ماست. فروریزش زندگی و از دست دادن شعور؛ و اوّلی -تا حدّی- نتیجۀ دوّمی است.»
▪ کنفرانس «کوپ 28»[2] را یک کنفرانس تاریخی معرفی کردهاند. نظر شما چیست؟
آنچه تاریخی است، این است که برای اولین بار واژههای «انرژی فسیلی» به کار گرفته شدهاند که البته خود دلیلی بر حقهبازی است؛ حتّی اگر این کنفرانس تدابیر شداد و غلاظی هم در نظر میگرفت، باز دردی را دوا نمیکرد؛ چرا که فروریزش کلّ نظام را در بر میگیرد – بهبیاندیگر فروریزش سیستمیک است.
▪ در این کنفرانسهای سازمان ملل که به مسئلۀ تغییرات اقلیمی میپردازد، معمولاً صحبت از مسئلۀ گرم شدن هواست و اینکه از فلان درجه نباید گذشت وگرنه وضع بدتر خواهد شد. شما توضیح میدهید که علم به ما امکان میدهد بفهمیم: «گرمایش اقلیمی تنها بخش کوچکی از مسئله است.» منظورتان دقیقاً چیست؟
تمرکز بر مسئلۀ گرمایش بهخصوص به ما اجازه میدهد که خیالمان راحت شود. حال آنکه گرمایش اقلیمی در از میان رفتن موجودات زنده هیچ تأثیری نداشته و ندارد. در حال حاضر ما در یک بحران ادراکی (=احساسی) به سر میبریم. مسئله تنها یک مشکل تکنیکی نیست. آنچه باید به پرسش کشید، رابطۀ ما با جهان است. توجه انحصاری به گرمایش به ما فرصت میدهد که خیالمان راحت باشد. با این استدلال که فقط با یک مسئلۀ مهندسی سر و کار داریم. گرمایش اقلیمی سادهترین مسئلۀ ماست. همۀ آنچه جامعۀ مهندسان ما درمییابد همین است و جز این نیست.
▪ در این صورت آیا باید در مفهوم عمومیای که از زندگی داریم، تجدیدنظر کنیم؟
در حال حاضر، زندگی خلاصه و جامد شده است. آنچه را واقعیت افزایشیافته مینامیم، درحقیقت چیزی نیست مگر یک واقعیت تقلیلیافته. زندگی تنها ویدئوی بچهگربههایی نیست که در یوتیوب تماشا میکنیم، بلکه غلیان نامنتظر دیگری، اکتشاف، و امری است غیرمنتظره. زندگی ربطی به آنچه شبکههای اجتماعی به ما عرضه میکنند، ندارد. این همه که میتوان نام «بلاهت تکنیکی» بر آن گذاشت، چیزی جز یک اعتیاد نیست.
▪ شما معتقدید که راهحل مبتنی بر تکنیک عملاً به فروریزش کمک میکند. چگونه؟
از دیدگاه عملی، راهحل مبتنی بر تکنیک به نتیجه نمیرسد. بااینحال همچنان آن را یک اندیشۀ جادویی میدانند و میخواهند که ما بابانوئل را باور کنیم. حالآنکه، از یک قرن پیش نشان داده شده که تکنیک نمیتواند برای مشکلی که ما با آن روبهروییم، راهحلی ارائه کند. مشکلی که در برابر ماست، تکنیکی نیست: بلکه ارزششناختی، هستیشناختی و جهانشناختی است؛ بنابراین، راهحل مبتنی بر تکنیک به دو علت احمقانه است: به هدفهای مورد نظرش نمیرسد و ما را در یک ایدئولوژی محبوس میکند؛ چگونه میتوان در جهتی ادامه داد درحالیکه مسئله همان جهتی است که در پیش گرفتهایم؟ پس مشکل ما تکنیکی نیست بلکه ارزششناختی، هستیشناختی و جهانشناختی است.
▪ شما همچنین در کتاب خود نوشتهاید: «رهایی از راهحل مبتنی بر تکنیک و علم نهتنها از نظر زیستمحیطی نجاتبخش است، میتواند از لحاظ فکری نیز آموزنده و از لحاظ اجتماعی هم شوقانگیز باشد؛ و این واقعاً تنها خبر خوش است: امکان پیروزی در تمام جبههها فراهم میآید»؛ اما این پرسش مطرح میشود که آیا چنین تغییری از لحاظ اقتصادی نیز سودمند است؟
پیداست که آسان نخواهد بود، امّا اگر بتوانیم خود را از این آموزۀ تکنیک-علم برهانیم و این اعتیاد را ترک کنیم، خوشبختتر خواهیم بود. نهتنها شیوۀ بازی کردن، بلکه قواعد بازی را نیز باید تغییر داد. وضعیت اقتصادی دنیا بههیچروی سالم نیست؛ و همه در این نکته توافق دارند، نابرابریها چهارنعل افزایش مییابند. با در پیش گرفتن راهحلی که بدان اشاره شد، میتوان درعینحال به دو هدف رسید: انقلاب اقتصادی میتواند با این دگرگونیِ تمدنی همراه شود و بدان یاری رساند.
▪ شما عملکرد علم را در برابر فاجعۀ زیستمحیطی شرح میدهید و مینویسید: «علم تنها یک شیوۀ برساختن دنیا را، در میان شیوههای دیگر، ارائه میدهد.» معنی این عبارت چیست؟
دانشمندان چندان هم دستوُبالشان پاک نیست. ما سوخت ماشین را تأمین میکنیم و به نوع خاصی از اولویت تولید دانش کمک میرسانیم؛ و علم دارای قدرت فوقالعاده بزرگی است. علم از هژمونی برخوردار است. در تصوّر یا دریافت عمومیِ تمدّن کنونی علم تقریباً جزئی ذاتی یا جداییناپذیر از جهان است؛ امّا این اشتباه است. علم شیوهای است برای برساختن یک دنیا؛ امّا شیوهای در میان شیوههای دیگر. همۀ حوزههای شناختی ما از شیوهای برای برساختن دنیا برخوردارند: شعر، فلسفه، هنرها، و غیره. من بر خود علم نقدی ندارم؛ نقد من بر جایگاه چیرهای است که علمِ امروز بر مفهوم واقعیت از آن خود کرده است.
▪ شما از «چتجیچیتی»[3] نیز سخن میگویید: «خواندن متنی که با هوش مصنوعی نوشته شده، به عشقبازی با یک عروسک پلاستیکی شباهت دارد. از همۀ امتیازهای عشقبازی برخوردار است… بهجز خود عشق.» آیا به نظر شما تکنولوژی از ما انسانزدایی میکند؟
انبوه فراوان و بیشازحد ماشینها و اکرانها ما را خوشبخت نمیکند. برای مثال، امروز خریدن بلیت قطار اضطرابانگیز و حتّی غیرممکن شده. ما غولی آفریدهایم و بیش از آنکه حقانیت این غول را به پرسش بکشیم، در پی یافتن راههایی برای لاپوشانی آثار و عوارض منفی آن هستیم. درواقع ویروس بیماریزا و واکسن آن را با هم کشف و خلق میکنیم. حال آنکه میبایست از تولید نکردن ویروس شروع کرد… شماری نتایج مثبت به ما امکان میدهد که آن بخش از کوه یخ را که زیر آب است و بیشتر خصوصیاتش منفی است، نبینیم.
▪ در جای دیگری از کتاب گفتهاید: «امروز به نظر میرسد که پرداختن به علم به گونهای شاعرانه چارهناپذیر است.» «پرداختن به علم به گونهای شاعرانه» یعنی چه؟
شاعرانگی از اهمیت درجۀ اوّل برخوردار است و کارش تنها زینت و آرایش نیست. شاعرانگی خودِ زندگی است. لحظهای است که در آن میتوانیم خود را از آنچه قابلاندازهگیری، شمارهگذاری و مفید است، رها کنیم. باید خود را از این بیعملی و ناتوانیِ نظاممند که به ما چنین القا میکند که هیچ واقعیت دیگری جز آنکه خودمان ساختهایم وجود ندارد، رها کنیم. باید شعف و سُرورِ همین جا و همین لحظه را بازیابیم. تنها برای مثال، کافی است بر علفزاری بنشینیم تا غنای باورنکردنی دنیای حشرات را دریابیم… شاعرانگی از همه چیز مهمتر است: تنها زینت و زینتبخشی نیست. شاعرانگی خود زندگی است.
▪ ولی آیا علم میتواند با شعر درآمیزد؟
علم -درعینحال- برخوردار از نثر و زبان عادی و آمیخته با شاعرانگی است؛ علم در همان حال که با امر قابلاندازهگیری و قابلشمارش سر و کار دارد، با فوران زندگی و شادزیستی نیز آمیخته است. شعر در میان این دو حالت به سر میبرد. متأسفانه، در حال حاضر علم بیشتر به جانب خصوصیت اوّل گرایش دارد؛ و به همین علت آزمونهای تمدنی را یکسره از دست میدهد؛ امّا علم شاعرانه، علم زیبا، نیز وجود دارد، هرچند که نمیتوان بهآسانی آن را در پیشصحنه قرار داد. به همین دلیل است که به نظر من باید بتوانیم درست به علت وفاداری به آنچه عمیقاً از ما انتظار میرود، خیانت کنیم. ما باید به گوهر کاری که بر عهده داریم – علم – در ارتباط با آنچه تمدن و سیاست از آن انتظار دارند، وفادار بمانیم.
▪ در آخرین فصل کتابتان مطلبی را مطرح میکنید که عنوان «فرضیۀ کا. (K.)» را برای آن انتخاب کردهاید. آیا معنی فرضیۀ شما این است که تکثیر و تولید انبوه حاصل از تکنیک نوعی سرطان تکنیکی است؟
بیمارگونه بودن جامعۀ ما کاملاً آشکار است. امروز ماشینها هستند که جایگاه و وظیفۀ ماشینها را تعیین میکنند. البته هنوز کنترل انسانی هم وجود دارد؛ امّا در برخی حوزهها قلمرو تکنولوژیک از استقلال برخوردار است. در امور روزمره هم این را مشاهده میکنیم. خصوصیتی که دائم در حال گسترش و افزایش است. سرطان نوعی بیماری سیستمیک است. امّا راه مقابله با سرطان پیشگیری است نه معالجه. مسئلۀ تکنیک اندازه نگه داشتن است که در امور دیگر نیز مصداق دارد؛ ولی ما هنوز کاربرد آن را در مورد تکنیک درنیافتهایم. باید توجه به امر ناچیز را از سر بگیریم.
▪ شما برای اینکه به نحوی شاعرانه زندگی کنید، چه میکنید؟
اندیشیدن انقلابیترین اقدام ممکن است. من نه پیغمبرم نه مرشد. هیچ دستورالعملی هم ندارم؛ امّا میدانم که باید همۀ اعمال خود را به پرسش بکشیم. ما تقریباً هیچ وقت این پرسش را با خود در میان نمیگذاریم که واقعاً چه میخواهیم. بخش بزرگ اعمال ما با آنچه عمیقاً میخواهیم، مطابقتی ندارند. برای ساختن آن زیباییای که به ما زندگی میبخشد، نیازمند نیرو و شجاعت بسیار هستیم. باید افسون دنیایی را که جذابیت خود را از دست داده و به شیء تبدیل شده، بدان بازگردانیم – دنیایی که به جای جماعت یا جمع، ارتباطات را برگزیده است. ما نیازی به شبهای بزرگ نداریم؛ نیازمند گردهماییهای کوچک شبانهایم: باید توجه به امر ناچیز را از سر گرفت. بدون ظهور احساس تعلق به مکان و برقراری ارتباط با آن هیچ تغییری ممکن نیست؛ و احساس تعلّق به مکان و ارتباط با آن یعنی جایگزین کردن رابطه با شیء.
این گفتگو در مجلۀ جهان کتاب به چاپ رسیده است.
.[1] این نوشته حاصل گفتوگویی است با اُورهلییَن بارو در برنامۀ «در چه دنیایی زندگی میکنیم؟» به مناسبت انتشار کتاب جدید بارو با نام فرضیۀ K. و عنوان فرعی «علم در برابر فاجعۀ زیستمحیطی»:
L’HYPOTHESE K. La science face à la catastrophe écologique; 2023, Grasset.
[2]. COP (Conference of the Parties),
سی.او.پی کنفرانسی است مرکب از نمایندگان کشورهای عضو سازمان ملل برای بررسی و تصمیمگیری دربارهٔ مسائل و معضلاتی که جنبهٔ جهانی دارند. در سالهای اخیر بحران محیطزیست و یافتن راههایی برای مقابله با آن موضوع این کنفرانس بوده است. این کنفرانس در ۱۳۴۹ (1971) در رامسر تشکیل شد و «کنوانسیون رامسر» را از تصویب گذراند؛ «کنوانسیون رامسر برای تالابها» (در گذشته: کنوانسیون مربوط به تالابهای مهم بینالمللی، به ویژه تالابهای زیستگاه پرندگان آبزی)، پیمانی بینالمللی بود برای حفاظت از تالابها و حیوانات و گیاهان وابسته به آنها (به ویژه پرندگان آبزی). کوپ 28 که اواخر سال گذشتهٔ میلادی در دوبی تشکیل شد، موضوع اصلی خود را پایان دادن به مصرف انرژیهای فسیلی قرار داده بود.