تماس با ما لوگو

با ما به جهان کتاب‌ها بیایید

آواز در باد خوانشی از یک شعر شاملو

آواز در باد خوانشی از یک شعر شاملو

آواز در باد

خوانشی از یک شعر شاملو

علی آشوری

 

 

پنجره‌ای بسته‌ام

و به روزن‌ها دل بسته‌ام

هرگز آن‌کسان که صدا را

از گلوی من بریدند

نتوانستند

آوازم را از باد بگیرند

 

شعر احمد شاملو، به‌ویژه در مجموعه‌هایی چون ابراهیم در آتش، با زبان پیچیده و تصاویر شاعرانه‌اش، همواره محل گفت‌وگوهای فلسفی و ادبی بوده است. در این مجموعه، شاملو نه‌تنها به مسائل اجتماعی و سیاسی پرداخته، بلکه در لایه‌های زیرین اشعارش، با سؤالات بنیادین در مورد زبان، معنا و هویت مواجه شده است.

شعر شاملو در جست‌وجوی جایی است که زبان نمی‌تواند به‌طور کامل بر آن تسلط یابد و به‌نوعی در پی فراتر رفتن از محدودیت‌های مفهومی و زبانی موجود است.

برای من، احمد شاملو نه‌تنها بهترین شاعر مدرن ایران است، بلکه او را می‌توان جادوگر واژه‌ها نامید. توانایی او در استفاده از زبان به‌گونه‌ای که از آن دنیای جدیدی می‌سازد، ویژگی‌ای است که شاملو را از دیگر شاعران معاصر متمایز می‌کند.

زبان در شعر او نه‌تنها ابزاری برای انتقال معنا، بلکه جهانی است که خود در آن ساخته می‌شود و در هر لحظه در حال بازتعریف است.

در این مقاله، قصد داریم یکی از اشعار این مجموعه را تحلیل کنیم و به‌ویژه به رابطهٔ میان صدا، سکوت و معنا در آن بپردازیم. این شعر که به نظر می‌رسد بر مسئلهٔ وجود و نبود، حضوروغیاب تأکید دارد، می‌تواند به‌عنوان نمونه‌ای از تلاش شاعر برای غلبه بر محدودیت‌های زبانی و بازتعریف آنها در نظر گرفته شود.

 

تحلیل شعر از منظر زبان‌شناختی و فلسفی

در ابتدا، توجه به زبان و ساختار شعر ضروری است. شعر با جملهٔ «من پنجره‌ای بسته‌ام» آغاز می‌شود که به‌وضوح تصویری از محدودیت و انسداد را در ذهن خواننده شکل می‌دهد؛ اما درعین‌حال، این جمله در خود شکاف و لحظه‌ای از امید را نیز پنهان دارد، جایی که شاعر می‌گوید به «روزن‌ها دل بسته‌ام». این تضاد میان بسته شدن و باز شدن، نخستین اشاره به نوعی دوگانگی است که در سراسر شعر ادامه پیدا می‌کند.

شاعر در این شعر با تمایز دادن میان «صدا» و «آواز»، درواقع به کنشی زبانی فراتر از معنای سادهٔ آن اشاره دارد. صدا که معمولاً به‌عنوان علامت حضور و قدرت در نظر گرفته می‌شود، در اینجا بریده شده و از گلوی شاعر گرفته شده است؛ اما برخلاف آنچه انتظار می‌رود، آواز هنوز در باد ادامه می‌یابد.

این تمایز میان «صدا» و «آواز»، به ما یادآوری می‌کند که معنا در این شعر نه‌تنها در زبان گفتاری، بلکه در فضای خالی میان زبان‌ها، در لحظات غیاب نیز جست‌وجو می‌شود.

 

سکوت، غیاب و بازی معنا

در شعر شاملو، سکوت و غیاب نقش ویژه‌ای ایفا می‌کنند. غیاب به‌عنوان یک مفهوم مرکزی در شعر، نه‌تنها به‌عنوان نبود یک چیز، بلکه به‌عنوان چیزی که در فضای بین کلمات حضور دارد، مورد توجه قرار می‌گیرد. وقتی شاعر از «صدا» سخن می‌گوید، درواقع به چیزی اشاره می‌کند که دیگر وجود ندارد.

این «وجود نداشتن» درحقیقت بر غنای معنایی شعر می‌افزاید. سکوت در شعر، از خود غیاب زبان و معنا را به نمایش می‌گذارد و آن را از این طریق به فضای غیر قابل بیان منتقل می‌کند.

در جای دیگری از شعر، شاملو در بیان «آواز» به استعاره‌ای اشاره می‌کند که به طور هم‌زمان با غیاب صدا به حضور چیز دیگری می‌انجامد. «آواز» در باد که دیگر مستقل از صداست، نه‌تنها از قالب‌های معمول زبان بیرون می‌آید، بلکه به نیروی بی‌پایانی تبدیل می‌شود که قادر است فراتر از دنیای ملموس و فیزیکی حرکت کند.

استعارهٔ «آواز در باد»، به نوعی بیانگر آرزویی برای برقراری ارتباط با چیزی است که فراتر از معنا و ساختارهای معمول زبان قرار دارد. در این نگاه، زبان خود به موقعیت سیال و متغیری تبدیل می‌شود که هیچ‌گاه در قالب ثابتی نمی‌گنجد.

 

زبان به‌عنوان فضای زایندهٔ معنا

در شعر شاملو، زبان نه‌تنها ابزار بیان است، بلکه خود به‌عنوان فضایی زاینده و مولّدِ معنا عمل می‌کند. این زبان است که از دل خود صورت‌های جدیدی از ارتباط و فهم را می‌سازد.

در جایی از شعر، شاعر به‌گونه‌ای اشاره می‌کند که در آن زبان خود همچون فضایی خالی یا حتی همچون چاهی عمیق است که هر بار به‌گونه‌ای جدید معنا را می‌سازد.

این مفهوم به‌ویژه در اندیشه‌های دریدا مورد تأکید قرار می‌گیرد، جایی که زبان هیچ‌گاه به معنای ثابت و قطعی دست نمی‌یابد. از نگاه دریدا، هر واژه همیشه تحت تأثیر واژه‌های دیگر است و هیچ معنای ثابتی نمی‌تواند در داخل ساختار زبانی قرار گیرد.

این ناپایداری معنا به‌ویژه در شعر شاملو به‌وضوح دیده می‌شود، جایی که هر بار که زبان و واژه‌ها در تعامل با هم قرار می‌گیرند، فرصتی برای ساخت معنای جدید و متغیر فراهم می‌آید.

 

زبان و مرکززدایی در شعر شاملو

شاملو در شعر خود به‌گونه‌ای از زبان استفاده می‌کند که تقریباً همیشه در حال شکستن و دور زدن محدودیت‌های معنایی است. این زبان، از دیدگاه فلسفی و به‌ویژه با الهام از دریدا، همیشه در حرکت است و هیچ‌گاه نمی‌تواند به یک نقطۀ ثابت از معنا یا حقیقت دست یابد.

زبان، به‌جای اینکه به حقیقتی محکم و غیرقابل تغییر اشاره کند، دائماً در حال بازآفرینی و جابه‌جایی است.

در شعر «آواز در باد»، این مفهوم به‌وضوح دیده می‌شود. وقتی شاعر به «آواز» اشاره می‌کند، درواقع اشاره به چیزی دارد که از «صدا» فراتر می‌رود و خود چیزی ناپیدا و موقتی تبدیل می‌شود.

این آواز، برخلاف صدای معمولی که با آغاز و پایان مشخصی همراه است، همچون نیرویی نامرئی در فضای بین ‌زبان‌ها و میان کلمات در جریان است.

در این نگاه، زبان در شعر شاملو دیگر ابزار ثابتی برای انتقال پیام یا معنی نیست، بلکه به یک سازنده و شکنندهٔ معنای دائماً در حال تغییر تبدیل می‌شود. ازاین‌رو، هر واژه در شعر او نه‌تنها یک معنا بلکه مجموعه‌ای از احتمالات معنایی را به‌طور هم‌زمان در خود جای می‌دهد.

 

بازخوانی شعر در زمینهٔ فلسفهٔ زبان و قدرت

درنهایت، این شعر را می‌توان در چارچوب فلسفهٔ زبان و نظریه‌های قدرت نیز بازخوانی کرد. طبق نظریه‌های فوکو و دریدا، زبان همیشه در دست قدرت قرار دارد و به‌طور مستقیم بر نحوهٔ ادراک و تفکر ما از جهان تأثیر می‌گذارد.

در شعر شاملو، آنچه به نظر می‌رسد تأکیدی بر «آواز در باد» باشد، درواقع نمایانگر نوعی مقاومت در برابر قدرت‌هایی است که زبان را تحت کنترل دارند.

شاملو از زبان به‌عنوان ابزاری برای شکستن مرزهای سنتی و به چالش کشیدن ساختارهای قدرت موجود استفاده می‌کند. در اینجا، «آواز» که در باد می‌پیچد، فراتر از چیزی است که قدرت‌ها و ساختارهای اجتماعی می‌خواهند آن را تعریف کنند. این آواز می‌تواند به معنای گریز از چارچوب‌های تعیین‌شده و ایجاد فضایی برای بیان‌های جدید باشد.

درنهایت، شعر شاملو نه‌تنها قطعه‌ای است ادبی بلکه به فضایی زبانی تبدیل می‌شود که در آن معنا نه ثابت و ایستا، بلکه در حال حرکت و تغییر است. از نگاه فلسفی، این شعر نمونه‌ای است از زبان به‌عنوان قدرتی در حال تحول که همواره در حال شکستن محدودیت‌های معنایی و زبانی است.

شاملو با به‌کارگیری زبان به‌صورت غیرمستقیم، ما را به این فکر می‌اندازد که آیا اصلاً می‌توان به معنای قطعی در زبان رسید؟ و آیا زبان نه‌تنها ابزاری برای بیان، بلکه خود به‌عنوان منبع قدرت و تغییر در جهان عمل می‌کند؟

 

 

آواز در باد خوانشی از یک شعر شاملو
آواز در باد
خوانشی از یک شعر شاملو

 

 

  1. Jacques Derrida, Of Grammatology, (Johns Hopkins University Press, 1997).
  2. Michel Foucault, The Archaeology of Knowledge, (Pantheon Books, 1972).
  3. S. Jafari, The Art of Silence: Iranian Poetry and the Space of the Unsayable (2012).
  4. احمد شاملو، ابراهیم در آتش، (تهران: ک‍ت‍اب‌ زم‍ان‌، ۱۳۵۲).

ادبیات

تاریخ

هنر

فلسه

علم

 

ادبیات

تاریخ

هنر

فلسه

علم

 

ادبیات

تاریخ

هنر

فلسه

علم

 

سبد خرید شما در حال حاضر خالی است.

بازگشت به فروشگاه