سربازرس مگره به دعوت یکی از همکاران پیشین خود عازم دُردُنی است که میبیند یکی از مسافران از قطارِ در حال حرکت به بیرون میپرد. او هم بیدرنگ چنین میکند اما بلافاصله هدف شلیک گلوله قرار میگیرد.
مگره در بیمارستانی در بِرژِراک باخبر میشود که در آن شهر کوچک قتلهایی به دست فردی ناشناس صورت گرفته است. قاتلی که مردم محلی او را «دیوانۀ برژراک» مینامند…
کتاب دیوانه برژراک از ژرژ سیمنون و با ترجم عباس آگاهی منتشر شد.