صفحات تکّهپاره شده
سرنوشت و قدرت کتابها در زمان جنگ*
کلودیا راث پیرپونت
ترجمۀ سعید پزشک
در کریسمس ۱۹۳۹، چند ماه پس از شروع جنگ جهانی دوم، کتابفروشیهای لندن بسیار شلوغ بودند. جنگ مردمی را به میان آورد مشتاق دانستن دربارۀ سلاحها، هواپیماها و شناخت کشوری که بار دیگر دشمن بود.
اعتمادبهنفس بالا بود و کنجکاوی – هماندازۀ ترس- حاکم. در میان عناوین تازۀ کتابها، کتاب من با یک آلمانی ازدواج کردم پنج بار چاپ شده بود و تمام نسخههای طنز مصوّر آدولف در بلالندرلند چندروزه تمام شد؛ کتابی الهامگرفته از لوئیس کارول[1] که هیتلر را در نقش یک کودک سبیلو و همراه با یک موش یهودی در اردوگاه کار اجباری نشان میداد.
ناشران برای نشان دادن اینکه چقدر انگلیسیها با آلمانیهایی که کتابسوزان بر پا کردهاند متفاوتند، چاپ ترجمۀ تازهای از متن کامل کتاب نبرد من را منتشر کرده بودند که بهسرعت به فروش رفت؛ حق نشر کتاب هم به صلیبسرخ واگذار شد، که کتابهایی را برای اسیران جنگی بریتانیایی ارسال کرد.
تابستان بعد، تازه پس از فروپاشی کاملاً غیرمنتظرۀ فرانسه که بمبها شروع به باریدن کردند و سیاستمداران هشدار دادند که تهاجم آلمان قریبالوقوع است، مردم اعتراف کردند مطالعه برایشان دشوار شده؛ درست همان زمان که حتی چرچیل گفت: «اگر قرار است این داستان طولانیِ جزیرۀ ما بالاخره به پایان برسد…»[2]
البته کتابخوانی فقط دشوار شده بود نه غیرممکن: با ادامه یافتن جنگ رمانهای زنگها برای که به صدا درمیآید و بربادرفته، داستانهایی آمریکایی از جنگهای قبلی، به پرفروشترین کتابها تبدیل شدند.
وقتی بمبها هزاران شهروند لندن را مجبور به پناه گرفتن در ایستگاههای قطار زیرزمینی شهر کرد، اغلب در آنها قفسههای کتاب کوچکی برای تقویت روحیه نصب میشدند.
یکی از معروفترین عکسهای لندنِ زمان جنگ، گروهی از مردان خونسرد را نشان میدهد که کلاه بر سر دارند و در حال بررسی کتاب در قفسههایی هستند که به شکل معجزهآسایی در بمباران کتابخانۀ عمارت کنزینگتون سالم ماندهاند.
آنطور که اندرو پتگری (Andrew Pettegree) کارشناس برجستۀ بریتانیاییِ تاریخ کتاب، در تألیفش به نام کتاب در زمان جنگ[3] اشاره میکند، میتوان با قطعیت گفت که برای گرفتنِ عکس، عدهای جلوی دوربین ژست گرفتهاند؛ اما این تصویری واقعی از شیوۀ استفاده از کتاب در دوران فاجعه بود: بهعنوان منبعی از آرامش و الهام، و بهعنوان نمادهای مقاومت در برابر بربریت، و فرهنگی چندصدساله که همچون امانتی همچنان ارزشمند و محترم بود.
آلمانیها نیز که زمانی بسیار اهل مطالعه بودند و اکنون بهشدت از کتاب میترسیدند، این را درک کردند. ترسناکترین یادآورِ تهاجمی برنامهریزیشده که به لطف انعطافپذیری دور از انتظار نیروی هوایی سلطنتی رخ نداد، کتابی است که مخفیانه در ۱۹۴۰ با عنوان جزوۀ اطلاعات بریتانیای کبیر و بعدها با نام تهاجم ۱۹۴۰ ترجمه و تهیه شد.
این کتاب مجموعهای بود تهیهشده توسط اساس و خلاصهای بود از اطلاعاتِ اولیهای دقیق در زمینههای جغرافیا، اقتصاد، سیاست و غیره از بریتانیا، که برای رژیم اشغالگر مفید بود.
این جزوۀ مسلماً نگرانکننده، فهرست اشخاص تحت تعقیبِ ویژهای را در بر میگرفت از 2820 تبعۀ بریتانیایی و ساکنان خارجی که قرار بود بهمحض به دست گرفتن قدرت، توسط نازیها دستگیر شوند.
در میان سیاستمداران، روزنامهنگاران، یهودیان و دیگران، نام تعدادی از نویسندگان برجسته ازجمله ای. ام. فورستر، ربکا وست، نوئل کوارد و ویرجینیا وولف نیز در فهرست به چشم میخورد.
هیچیک از آنها نمیتوانستند بدانند که نامشان در این فهرست است، هرچند برخی گمان میبردند که ممکن است هدف چنین موضوعی باشند. ویتا سکویل- وست، دوست و زمانی عاشق وولف، و شوهر ویتا، هرولد نیکلسون (یکی از مقامات دولتی که نامش در این فهرست بود)، هر دو برای روزی که آلمانیها وارد شوند، قرصهایی سمّی با خود حمل میکردند.
پژوهش دربارۀ کتاب کاری است بیپایان، زیرا موضوعاتی که کتابها در بر دارند پایانی ندارد. حوزۀ آکادمیک تاریخ کتاب، پیگیر وجوه مادی کتاب – کاغذ (یا طومار پوستی یا پاپیروس)، تایپوگرافی، تاریخ چاپ – بهعنوان یک شیء است.
هرچند، بهناچار این وجوه مادی محکم و مقاوم، از زندگی غیرمادیای که این اشیاء عجیب حفظ میکنند، جداییناپذیرند؛ همچنین از داستانهای بزرگتری که کتابها از محدود شدن در آنها گریزی نداشتهاند.
اهل کتاب همواره از کتابهای دربارۀ کتاب لذت میبرند، از نام گل سرخ تا پیچ (The Swerve) یا شمارۀ ۸۴، و خیابان چرینگ کراس؛ و در زمانیکه ادامۀ فرهنگ چاپی زیر سؤال است، کتابهایی دربارۀ یاریهایی که کتاب به زندگی ما رسانده، جذابیت خاصی دارند،
شبیه به تصویر روی جلد کتاب پتگری از یک سربازِ آمریکایی که کتاب جیبی کهنه و رنگ و رو رفتهای از جیبش بیرون زده است.
*
کتاب در زمان جنگ موضوع گستردهای است، و پتگری عاقلانه دامنۀ کار خود را محدود میکند. اولین درگیری مورد بررسی او، جنگ داخلی آمریکاست، که او عمدتاً از آن برای پرداختن به رمان برجستۀ ضد بردهداری کلبۀ عمو تام، نوشتۀ هریت بیچر استو استفاده میکند، کتابی که در ۱۸۵۲ منتشر شد و به دلیل تبدیل خوانندگانِ گریان به طرفداران الغای بردهداریِ آمادۀ کارزار مشهور است.
فردریک داگلاس تأثیر آن را «شگفتانگیز، آنی و جهانی» توصیف کرد و گفته میشود هنگامیکه رئیسجمهور لینکلن در ۱۸۶۲ با نویسندۀ آن ملاقات کرد، او را چنین توصیف کرد: «زن کوچکی که کتابی را نوشت که آغازگر این جنگ بزرگ بود».
پتگری مانند بسیاری دیگر، این گفتۀ معروف را مشکوک میداند. او همچنین در مورد تأثیر واقعی رمان بر رویدادها تردید دارد و معتقد است که احساسات الغاگرایانهای که استو برانگیخته بود، تأثیر اندکی بر جنگ داشته و سربازان «اتحادیه»[4] را به نامنویسی سوق نداده است.
حتی لینکلن باور نداشت که سربازانش بهجای حفظ اتحادیه، برای شکست بردهداری اسلحه به دست خواهند گرفت – این یکی از دلایلی است که پتگری در مورد تأثیرگذاری رمان استو بر الغای بردهداری تردید دارد – و نامههای بهجامانده از سربازان اتحادیه این موضوع را تأیید میکند.
بااینحال باید توجه داشت که با ادامۀ جنگ، بسیاری تحت تأثیر آنچه از بردهداری در جنوب و عملکرد شجاعانۀ سربازان سیاهپوست میدیدند، طرفدار الغای بردهداری شدند. بااینحال، متأسفانه به نظر میرسد که ادعای پتگری مبنی بر اینکه یکی از پیامدهای اصلی رمان استو واکنش متقابل جنوب بود، ارزشمند است.
نسخههایی از کتاب در فضای عمومی سوزانده شد و موجی از رمانهای «ضدّ تام» بهوجود آمد که بردهداری را بهعنوان یک سیستم لطیف و مهربان نشان میداد و تصویر خشن استو از زندگی در جنوب را رد میکرد.
درست نیمقرن پس از چاپ کتاب استو، یک نمایش بر اساس کتاب او چنان خشم تامس دیکسون جونیور، کشیش باپتیست اهل کارولینای شمالی، را برانگیخت که اثرگذارترین رمان «ضدّ تام» را نوشت: اهل فرقه .(The Clansman)
این کتاب که در ۱۹۰۵ چاپ شد، از سیاهپوستانِ حیوانصفتِ متجاوز و انتقامجویانِ سفیدپوست «کو کلاکس کلنِ»(Ku Klux Klan) اصیل میگوید و توجیهی ظاهری ارائه میدهد برای تبعیض نژادی مجددی که پس از آن تحت «قوانین جیم کرو»[5] اتفاق میافتد.
در زمانیکه دیکسون مشغول نوشتن رمان بود، چندین دهه از انقراض «کِلَن» میگذشت؛ اما رمان او – که بهوسیلۀ دی. دبلیو. گریفیث برای فیلم «تولد یک ملّت» (The Birth of a Nation) مورد اقتباس قرار گرفت، به احیای آن کمک کرد.
این شاهکار سینمایی عظیم در ۱۹۱۵ اکران شد و «کِلَن» در همان سال خود را بهعنوان یک نیروی تازۀ کینهتوز ترور و وحشت احیا کرد.
بهطرز شگفتانگیزی در شب تولد دوبارۀ آن، صلیبی سوزان بر بالای کوه استون در جورجیا قرار گرفت – نمادی که برای سالها در اعماق روح ملّت نفوذ کرد- این نماد برگرفته از تاریخ «کِلَن» نبود بلکه از رمان دیکسون گرفته شده بود.
کتاب در جنگ تا زمان حاضر را در بر میگیرد؛ اما پتگری بیشترین و بهترین بخش آن را به جنگ جهانی دوم اختصاص میدهد (او اشاره میکند که پدرش افسر نیروی هوایی سلطنتی بوده است).
در این بخش، او طیف گستردهای از مواد چاپی را بررسی میکند: نقشهها، جزوهها، گاهنامههای علمی. بهعنوان نمونه، دانشمندی که برای سازمان اطلاعاتی بریتانیا کار میکرد، تنها با مطالعۀ مجلۀ فیزیک توانسته بود بفهمد که از ۱۹۴۱ نازیها بهدنبال تهیۀ منابع مورد نیاز برای ساخت بمب اتمی نیستند.
این مجله، دورههای سخنرانی فیزیک را که در دانشگاههای آلمانی ارائه میشد، فهرست کرده بود و معلوم شد بهترین فیزیکدانهای باقیمانده در آلمان (پس از اخراج یهودیان) برای تدریس در سراسر کشور پراکنده شدهاند.
بهوضوح هیچ تلاش قطعی در این زمینه توسط نازیها در جریان نبود. به نظر میرسد نازیها اینطور استدلال میکردند که اگر ساخت بمب توسط دانشمندانِ خودشان برایشان خیلی دشوار است، چگونه متفقین که تخصص کمتری داشتند، میتوانستند این کار را انجام دهند؟
در نتیجه، پروژۀ منهتن،[6] آن تلاشِ عظیمِ هماهنگِ متفقین، از حدود یازده مقاله در مورد تحقیقات طبقهبندینشدۀ آلمان دربارۀ شکافت اتمی که آشکارا در مجلات فیزیک در ۱۹۴۲ و ۱۹۴۳ منتشر شده بود، سود برد.
پرزیدنت روزولت در ۱۹۴۲ گفت: «ما میدانیم که در این جنگ، کتابها سلاح هستند». یک دهه قبل در زمان کتابسوزان نازیها، بیش از صد هزار نفر در سراسر ایالاتمتحده در اعتراض به این کار راهپیمایی کرده بودند.
در این زمان دفتر اطلاعرسانی جنگ آمریکا پوستری منتشر کرد با عکسی در قاب از کتابهای در حال سوختن با این عبارت: «نازیها این کتابها را سوزاندند…؛ اما آمریکاییهای آزاد هنوز میتوانند آنها را بخوانند».
در ۱۹۴۳ ناشران آمریکایی شروع به تولید «نسخۀ نیروهای مسلح» از هر کتاب برای سربازان خارج از کشور کردند – میلیونها کتاب دربارۀ تعالی فکر، سرگرمی، حتی ستودن صلح.
این نسخهها در قطع کوچک و بر روی کاغذ سبک چاپ میشدند، و طوری طراحی شده بودند که بتوانند در جیب یک سرباز جا بگیرند و آنقدر مقاوم باشند تا شش بار دست به دست شدن بین سربازان را دوام بیاورند.
(یک کتاب کامل دربارۀ این مجموعه وجود دارد، وقتی کتابها به جنگ رفتند، نوشتۀ مولی گاپتیل مَنینگ). برای شروع سی عنوان کتاب ارسال شد، هر یک در پنجاه هزار نسخه. درنهایت صدها اثر اضافه شد و شمار نسخهها سه برابر شد: داستان، آثار کلاسیک، بیوگرافی، طنز، تاریخ، معمایی، علم، نمایشنامه، شعر.
بستههای کتابها با هواپیما به ساحل آنزیو در ایتالیا حمل شد و با چتر نجات در جزایر دورافتادۀ اقیانوس آرام انداخته شد و در انبارهایی نگهداری شد تا در بهار ۱۹۴۴ در روز پیاده شدن نیروهای متفقین در فرانسه (ششم ژوئیۀ سال ۱۹۴۴) به جبههها حمل شود.
الیور تویست، خوشههای خشم، سرگذشتنامههایی از جورج گرشوین و بنجامین فرانکلین. کتابهای وسترن نوشتۀ زِین گری، ویرجینیا وولف (کتاب سالها)، آگدِن نَش، جمهوریِ افلاطون (نسخهای جدید، با انگلیسی ساده) و داستانهایی دربارۀ سگها برای کنار شومینه.
رمانهای سکسی بهویژه خیلی مورد استقبال قرار گرفت. بهنظر میرسد محبوبترین عنوان بین آنها درختی در بروکلین رشد میکند بود که به تخمین نویسندهاش بتی اسمیت باعث شد سالانه هزار و پانصد نامه از سربازان دریافت کند.
یکی از سربازان مینویسد: «من حتی در زیر گلولهباران شدید به آن کتاب فکر میکردم». دیگری که شاید بهتر از هر کسی جذابیت کتابها در زمان جنگ را بیان میکرد، نوشت: «نمیتوانم واکنش عاطفیای را که در این قلب مُردهام رخ داد، شرح دهم.»
باوری باستانی میگوید خدایان برای ما غم و اندوههایی ازجمله جنگ میفرستند تا داستانهایی برای گفتن داشته باشیم: «من از سلاح و مرد میسرایم».[7]
ما از طریق داستانهایی که به اشتراک میگذاریم، خودمان را میشناسیم. وقتی با کسی دربارۀ کتاب مورد علاقۀ خود صحبت کنید – مثلاً دربارۀ کودکی فقیر که در خانهای در بروکلین بزرگ شده و برای تحصیل خود بهسختی تلاش میکند – چیزی دربارۀ خودتان به آنها میگویید.
در سالهای پس از حملۀ ۱۱ سپتامبر کتابهایی منتخب، در اختیار زندانیان زندان نظامی گوانتانامو قرار گرفت که از ۲۰۰۲ نزدیک به ششصد مرد و نوجوان مسلمان در آنجا زندانی بودند.
در ۲۰۱۰، دادگاهی برای محکومیت یک زندانی متولد تورنتو به نام عمر خضر برگزار شد، که بخشی از عمرش را در پاکستان بزرگ شده بود و در ۲۰۰۲ در پانزدهسالگی در افغانستان دستگیر شده بود.
روانپزشکی که برای دادستان شهادت میداد، خضر را یک جهادگر خطرناک نامید که بیش از هشت سال از عمر خود را در گوانتانامو به حفظ کردن قرآن پرداخته بود.
وکیل مدافع در مقابل، خواستار فهرست کامل کتابهایی شد که خضر برای مطالعه خواسته بود: رؤیاهایی از پدرم، از باراک اوباما، راه طولانی به سوی آزادی، اثر نلسون ماندلا، راهی طولانی که رفتم: خاطرات یک کودک سرباز، اثر اسماعیل بهآ، رمانهای استفانی مایر، جان گریشام، و دانیل استیل.
این فهرستی نیست که از یک جهادگر انتظار میرود. این کتابها دلیل آن نبودند که خضر در ۲۰۱۲ به زندانی در کانادا منتقل شود و چند سال بعد آزاد گردد و درنهایت با عذرخواهی رسمی دولت کانادا و پرداخت وجه نقدی کلان مواجه شود؛ اما آنها نشانۀ اولیهای بودند از اینکه او آن شخصی نیست که زندانبانانش ادعا میکردند و این مطلب با پوشش شایسته در مطبوعات همراه شد.
این دادرسی نمونهای واقعی و عجیب از این باور بود که کتابها حتی در مخفیترین زندان میتوانند شما را آزاد کنند.
*
ایلیاد، کتابی بنیادین در سنّت غربی، کتابِ جنگ است – دربارۀ خشم آشیل و پیروزی خونین بر تروآ که ده سال طول کشید. این کتاب نهتنها چرخش بزرگی از سنت شفاهی به نوشتن را رقم زد، بلکه همانطور که قطعات پاپیروس نشان میدهد، پرخوانندهترین کتاب یونانی در دوران باستان نیز بود.
ایرنه وایهخو، محقق اسپانیایی آثار کلاسیک، در کتاب متنوع و بسیار جذاب خود بهنام پاپیروس، ترجمهشده به انگلیسی در ۲۰۲۲ بهوسیله شارلوت ویتل، مینویسد که مردم بخشهایی از ایلیاد را به همراه خود دفن میکردند، گویی متنی مقدس بود.
یکی از درسهای بیشمار این شعر بزرگ این است که حتی شجاعترین قهرمانان، حتی آنهایی که بیشتر مورد علاقۀ خدایان قدرتمند هستند، از مرگ رهایی ندارند.
انسان «متولد شده است تا بمیرد، این از ازل مقدر شده است.» [8] داستان آکنده از خون قهرمانان، و شرح دردها و بدنهای زخمی و خاکآلودۀ آنهاست، و احتمالاً بههمین دلیل است که ایلیاد برخلاف اودیسه در میان کتابهایی نبود که برای نظامیان آمریکایی فرستاده شد.
بااینحال، از دوران باستان به بعد ایلیاد الهامبخش سربازان بوده است. گفته میشود که اسکندر مقدونی همیشه آن را در کنار خود نگه میداشت و زمانیکه سرزمینهایی از مصر تا هند را فتح کرده بود، خود را آشیلِ جدیدی میدید.
اسکندر در ۳۲۳ ق.م در سیودوسالگی درگذشت، و کتابخانۀ مشهور اسکندریه در شهری که خودش ساخته بود، چند دهه پس از مرگش در تاریخی نامشخص تأسیس شد؛ اما بهنظر وایهخو ایدۀ ایجاد کتابخانه از خود اسکندر بوده است.
معلم او که شخصیتی کمتر از ارسطو نبود، عشق به کتاب را در او القا میکرد. بهنظر بسیاری، این کتابخانه با جاهطلبیِ جهانخواهی اسکندر همخوان بود، و ساخته شده بود تا دربرگیرندۀ تمام نوشتههای شناختهشده و ترجمهشده به یونانی از همۀ سرزمینهای شناختهشده، باشد: کتاب مقدس عبری، تاریخهای فراعنۀ مصر، متنهای طولانی و مفصّل زرتشتی.
تسخیر بیپایان و دانش بیپایان؛ تسلط کامل بر جهان جغرافیایی و جهان اندیشه. مردان مسلح مانند سربازان در جستوجوی طومارهای پاپیروس به سرزمینهای خارجی فرستاده شدند؛ اما کتابخانه نیز به شیوۀ خودش، نوعی راه حل برای نبردهای آنسوی دیوارهایش ارائه کرد.
هرچقدر مصریان، یهودیان، یونانیها و دیگران سخت جنگیدند، کتابهایشان در قفسهها در آرامش در کنار هم قرار داشتند. این کتابخانه بهعنوان بخشی از مجموعۀ معابدی که به «موز»ها[9] وقف شده، فضایی مقدس بود.
چیزی از این بنا یا مجموعۀ عظیم آن باقی نمانده است. برخی منابع تأکید میکنند که وقتی ژولیوس سزار شورش برادر کلئوپاترا را سرکوب کرد، کتابخانه بهطور تصادفی در آتش سوخت، و درواقع قربانی دور بعدی تسخیر ژئوپولیتیکی جهان شد؛ اما وایهخو و دیگران در مورد این سناریوی دراماتیک ابراز تردید میکنند.
پاپیروس – ساختهشده از یک گیاه آبزی است که ساقههای آن بریده شده، بافته شده، و تحت فشار قرار داده شده تا حدی که سطح صاف و تکیهگاه ثابتی برای نوشتن ایجاد شود – و شکننده و آسیبپذیر در برابر هجوم حشرات و حیوانات، رطوبت و زمان است.
بیتوجهی، بهاندازۀ جنگ یا آتش میتوانست کتابخانه را در طول قرنهایی که روم برتری یافت و اسکندریه از بین رفت، ویران کند.
متون باستانی که باقی ماندهاند، پارۀ کوچکی از آنچه زمانی وجود داشته است، حفظ شدن خود را مدیون ترکیبی از اتفاقات، و پیشرفت کُند فناوری هستند.
چرا از میان حدود دویست نمایشنامهای که میدانیم آیسخولوس و سوفوکل نوشتهاند، تنها هفت نمایشنامه از هر یک باقی ماندهاست؟
وایهخو پاسخی قابلتوجه ارائه میدهد: جعبههای نگهداری پاپیروس – بسته بهاندازۀ آنها – ۵ تا ۷ طومار را در خود جای میدادند. این احتمال وجود دارد که نمایشنامههایی که اکنون در اختیار داریم، نشاندهندۀ دو جعبه باشد که کاملاً اتفاقی، به دیار فراموشی در نغلتیدهاند.
قدیمیترین این بازماندگان ایرانیان[10] نوشتۀ آیسخولوس است که برای اولینبار در ۴۷۲ قم اجرا شد، این نمایشنامه نه در گذشتۀ اسطورهایِ دیگر تراژدیهایی که باقیماندهاند، بلکه درست پس از نبرد سالامیس اتفاق میافتد، در جریان جنگی آنقدر واقعی و تازه که آیسخولوس در آن برای محافظت از دموکراسی آتن در برابر تهاجمهای امپراتوری ایران جنگیده بود.
شگفتآور است که نمایشنامهنویس، نمایش را در پایتخت دشمن شکستخورده به تصویر میکشد و پیروزی یونانیان را از چشم دشمن، به شکلی عمیقاً انسانی نمایش میدهد: گروهی از مشاورانِ خوارشده و یک ملکۀ اندوهگین، قاصدی از جبهه که تلفات فجیعی را اعلام میکند؛ یک امپراتوری پر از بیوههای جوان گریان.
قدیمیترین اثر بهجاماندۀ تئاتر دنیا، درس سخاوتمندانهای دربارۀ جنگ و رؤیای همدردی است که زمانِ یادگیری آن درس هنوز فرا نرسیده است.
کتاب وایهخو از دو پیشرفت فناوری سخن میگوید که باعث نجات بسیاری از متون شد. پوست حیوانات – یعنی پوست آغشته به آهک و ساییدهشدۀ حیوانات – در حدود قرن دوم قبل از میلاد بهتدریج جایگزین پاپیروس شد، و طومارها سرانجام جای خود را به کتابهای خطی (codex) دادند، کتابی اولیه با صفحات مستطیلشکل که در یک لبه ثابت شده بودند؛ طوری که بتوان آنها را ورق زد.
پوستْ سختتر و بادوامتر از پاپیروس بود و برخلاف پاپیروس میشد در دو طرف آن نوشت. وایهخو که رماننویس نیز هست و کتابش شامل فرازهایی از خاطره و اندیشه و تأمل است، بین نعمت بهدستآمده و ارزیدن آن احساسات متضادی دارد.
او ذکر میکند پوست و چرم برای کاغذ پوستی اغلب درحالیکه حیوانات هنوز زنده بودند، خریداری میشد. از حیوانات سالمتر سطوح صافتری به دست میآمد.
او درحالیکه پوستنوشتهای در دستانش گرفته، همزمان بهشدت از حفظ شدن کلمات ارزشمند هیجانزده و از کشتاری که این معجزه در اثر آن اتفاقافتاده، بیزار است و نمیتواند بپذیرد.
کتابهای خطی که بهراحتی حملونقل می شدند و حاوی مقادیر بیشتری از متن بودند، مورد توجه جنبش مسیحی در حال رشد قرار گرفت؛ چون هم با آداب آن و هم باتجربۀ آزار و اذیت آنها سازگار بود: زمانیکه با صدای بلند همراه دیگران خوانده میشد، هر کس بهراحتی میتوانست جای همخوانیِ خود را در آن پیدا کند – کتاب را با طومار مقایسه کنید – و همچنین وقتی اراذلواوباش امپراتوری پیدایشان میشد، بهآسانی میتوانست آن را پنهان کند.
هنگامیکه امپراتور کنستانتین، یک نوکیش مسیحی، این دین را در ۳۱۳ میلادی قانونی کرد، دستور داد که پنجاه نسخه از کتاب مقدس تکثیر شود و تصریح کرد که آنها باید «روی پوست دباغیشده نوشته شوند» و «به شکلی مناسب و قابل حمل» تهیه شوند.
بهغیر از انجیلهای هشتصدصفحهای، کتاب در حال تبدیل شدن به شیء سبکی بود که میتوانست خوانندگان را در هر جایی همراهی کند.
برخی از این نسخههای دستنویس به اندازهای کوچک بودند که میشد در یک دست نگاهشان داشت، سیسرو ادعا میکند که نسخهای از ایلیاد را دیده که در یک پوست بادام جای میگرفته است؛ اما تا قرن پنجم، که نسخههای خطی مورد استقبال گستردهای قرار گرفت، به نظر میرسد که افرادِ کمتر و کمتری مطالعه میکردند.
*
قرنهای طولانی پس از آن که پترارک، شاعر ایتالیاییِ قرن چهاردهم آنها را سدههای تاریکی نامید، پایان کتاب وایهخو را رقم میزند، پایانی اسفانگیز برای یک عصرِ هیجان جهانوطنی.
قبایل آلمانی بارها رم را غارت کرده بودند و بیشتر کتابخانههای آن تعطیل یا ویران شده بودند. با ناباوری، حافظان میراث ادبی غرب اکنون راهبانی بودند که بهعنوان کاتب کار میکردند و با پشتکار نهتنها متون مسیحی بلکه متون قدیمیتر را که با مسیحیت هماهنگ میدانستند، نسخهبرداری میکردند.
(آگوستین نوشت اگر افلاطون در زمانهای بعد زندگی میکرد، مسیحی میشد). این راهبان مقادیر بسیار بزرگی از پاپیروسهای در حال پوسیدن را به کاغذ پوستی تبدیل کردند و کتابخانههای صومعهها نیز امکان نگهداری را پدید آوردند.
نه اینکه مصالح جدید بدون مشکل باشد، یک کاتب ناراضی روی یک دستنوشته که برایش ناهموار بوده نوشته است: «[این] پوست [چه] مودار است.»
بهعلاوه، علیرغم دستاوردهای گوناگون قرون وسطی – کلیساهای گوتیک، کِشت تناوبی (چرخشی)[11] – آنچه این دستنوشتهها میگفتند از نظر فرهنگی تأثیری نداشت، تا اینکه پترارک خودْ شروع به جستوجو در قفسهها کرد و خرد و حکمتی را یافت که تمام اروپا و فراتر از آن را درخشان و نورانی کرد.
تاریخ رنسانس فلورانس را میتوان در جنگها – ستیز مداوم خانوادههای رقیب و دولتشهرها – و در کتابهایی مشاهده کرد که هم برای حمایت و هم برای تضعیف آزادیهای مدنی استفاده میشد.
راس کینگ در کتابفروشی فلورانس، این تاریخ پیچیده را با تمرکز بر زندگی یک مرد برجسته بهنام وسپاسیانو دَ بیستیچی که در اواسط قرن پانزدهم با عنوان «پادشاه کتابفروشان جهان» شناخته میشد، دنبال میکند.
وسپاسیانو در ۱۴۲۲ میلادی متولد شد و در یازدهسالگی، زمانیکه هنرمندانی مانند دوناتلّو، فرا آنجلیکو، ماساچیو، در همان حوالی به کار مشغول بودند، نزدِ یک کتابفروش شاگردی میکرد.
در دهۀ چهلِ قرن پانزده میلادی، مغازهاش در نزدیکی محلی که اکنون موزۀ «بارگلو» (Bargello) نامیده میشود، نهتنها محلی برای سفارش کتابها که هنوز دستنویس بودند و احتمالاً در محل صحافی میشدند، بلکه محل ملاقات جذابی بود برای بحثهای سیاسی، فلسفه و سایر موضوعاتی که در کتابها آمده بودند.
کینگ تصویری ارائه میدهد از محافل روشنفکری فلورانس و اهمیتی که در فرهنگ هنری شهر داشتند. خواننده از سؤالات همیشگی و بیپاسخ آگاهی دارد: چه چیز باعث شکوفایی یک فرهنگ میشود؟ چرا این شهر خاص بیش از بقیۀ شهرها در این زمان شکوفا شد؟
فلورانس دیوانۀ یادگیری بود، دیوانۀ کتاب. به نظر میرسد این بخشی از پاسخ باشد. نرخ باسوادی بسیار بالا بود و تخمین زده میشد از هر ده نفر مرد بالغ هفت نفر باسواد باشد، درحالیکه نرخ باسوادی در سایر شهرهای اروپایی بیستوپنج درصد و یا کمتر بود.
حتی به دختران، برخلاف توصیۀ راهبان و ایرادگیریها، خواندن و نوشتن آموختند. هیجان، البته – تولد دوباره که کلمۀ «رنسانس» به ما نوید میدهد – مربوط به نوشتههای بازیابیشدۀ فیلسوفان یونان باستان و لاتینی بود.
وسپاسیانو و دوستانش با سرمشق قرار دادن پترارک شکارچی کتاب شدند، آثار سیسرو یا لوکرتیوس را از کتابخانههای صومعههایی که قرنها در آن در حال زوال بودند، بیرون آوردند.
دانشمندان فلورانسی، یونانی آموختند و یک نفر بهنام مارسیلیو فیچینو تمام مجموعۀ آثار افلاطون را به لاتین ترجمه کرد، زبانی که بسیار بیشتر خوانده میشد.
وسپاسیانو مینویسد: «همۀ بدیها از نادانی زاده میشود» که سخنی است بس شگفتآور. بدی نه زادۀ شیطان است، آنگونه که بسیاری در آن زمان میگفتند، نه از سرشت انسان، آنطور که بسیاری امروز میگویند، بلکه از وضعیتی است که میتوانست با کتابهایی که در مغازهاش به فروش میرفتند، ترمیم و اصلاح شود.
اینطور نبود که همۀ مشتریانش محققانی موقر و جدی باشند. در میان برجستهترین آنها مردانی بودند که میتوان آنها را جنگسالارانی مزدور نامید که ذوق کتابخوانیشان، وحشیگری حرفهشان را کاهش میداد (یا پنهان میکرد).
یکی از بهترین کتابخانههای خصوصی عصر به فدریکو دَ مونتهفلترو، مشتری وسپاسیانو تعلق داشت که به خاطر کاخ دیدنیاش در اوربینو شهره بود، و همچنین رهبری در حمله به شهر وُلترا که آن قدر شریرانه بود که ماکیاولی به آن استناد کرد و آن را دلیلی دانست برای اینکه مردان تمایل به شرّ دارند.
وسپاسیانو با این ادعا که مشتری او تلاش کرده جلوی هجوم افرادش را بگیرد، او را مُبرّا دانست؛ هرچند خودِ فدریکو گنجینهای از دستنوشتههای نادرِ عبری را که متعلق به یک یهودیِ قربانیِ یورش بود، به غارت برد.
وسپاسیانو همچنین اشاره کرد که مطالعۀ نوشتههای مورخان روم باستان بهوسیلۀ فدریکو، یکی از دلایل برتری او در نبرد بود.
بااینحال، خوشبینی نسبت به رشد دانش از طریق گسترش یافتن کتابها وجود داشت. کاغذ که از بیش از یک هزار سال قبل در چین استفاده میشد، با گسترش اسلام بهآرامی راه خود را به سمت غرب باز کرد.
(این فرایند نشانههایی زبانشناختی نیز بهجای گذاشته است: کلمۀ «ریم» (ream)[12] از کلمه عربی «رِزمة» [rizma، به معنای بسته و قوطی، یا عدلبندی و بستهبندی کردن] گرفته شده است؛
اما انقلاب واقعی در اختراع ماشین چاپ بود. بازهم چینیها قرنها زودتر شروع کرده بودند؛ اما دستاوردهای آنها برای یوهانس گوتنبرگ، زرگر آلمانی که در دهههای پنجاه قرن پانزدهم دستگاه چاپی با قطعات فلزی متحرک را عرضه کرد، و تولید کتاب را فراوان و نسبتاً مقرونبهصرفه ساخت، ناشناخته بود.
برای ثروتمندان، دستنوشتههای روی پوست، اعتبار خود را بهعنوان کالاهای تجملی برای سالها حفظ کرد. (لورنزو دِ مدیچی، یکی دیگر از مشتریان وسپاسیانو از کاتبان خواسته بود که کتابهای چاپشده را برای مجموعۀ او بازنویسی کنند)؛
اما برای بسیاری، چاپ چیزی بیش از راحتی و هزینه بود. این وسیلهای بود برای از بین بردن تاریکی و همانطور که یکی از راهبان ایدئالیست نوشته است، برای ایجاد «رستگاری در زمین».
در طول دوران برتری فرهنگی فلورانس، این شهر یک دولتشهر مستقل و یک جمهوری مشروطه[13] بود، البته اغلب ازنظر عملکردی به دلیل قدرت گرفتن خانوادههای ثروتمند که در میان آنها خانوادۀ مدیچی برجسته شد، آسیب دیده بود.
بسیاری از متون قدیمی که مورد علاقۀ فلورانسیها بود، مستقیماً دربارۀ تنشهای سیاسیِ وضعیتی بحث میکردند که در آن آزادیهای عمومی همیشه با نظارت و هدایت مدیچی متعادل میشد.
برای مثال اخلاق نیکوماخوسِ[14] ارسطو – کتابی پرفروش در قرن پانزدهم – به شهروندان اطمینان میداد که برخلاف آموزههای مسیحی، صرف مبالغ هنگفت اگر با سخاوت و سلیقه انجام شود، میتواند فضیلت باشد.
هر مرد ثروتمند میتواند «هنرمندِ هزینه» در نظر گرفته شود، ایدهای که مدیچیها بهراحتی آن را پذیرفته بودند. ازسوییدیگر، سیسرو تعلیم داد که هر مرد نیک باید در زندگی سیاسی فعال باشد، درس مهمی که با باورهای دموکراتیک فلورانس و همچنین با نیاز به مراقبت سیاسی مطابقت داشت.
سیسرو جمهوریخواهی سرسخت، تحسینبرانگیزترین نویسندۀ دوران قدیم بود تا اینکه با سپری شدن قرن پانزدهم، «الهیات نوافلاطونی فیچینو»[15] جایگزین او شد و توصیههای بسیار متفاوتی ارائه کرد: اکنون زندگیِ خوبْ زیستنِ اندیشمندانه بود، بهدوراز حواسپرتیهای سیاسی، غرقه شدن و اندیشیدن به واقعیتهای ازلیِ حقیقت، هماهنگی و زیبایی.
مدیچیها به افلاطون ارادت داشتند. کازیمو، پایهگذار این بلندپروازیهای اجتماعی خانواده، از ترجمۀ نوشتههای افلاطون حمایت مالی کرده بود و نوشتههای او با صدای بلند برایش در هنگام مرگ خوانده شد.
لورنزو، نوهاش که در ۱۴۶۹ بهطور غیررسمی به قدرت رسید، شعر بلندی دربارۀ گرایش خود به افلاطونگرایی نوشت. به نظر میرسد که علاقۀ آنها همزمان صادقانه و موذیانه بوده است.
افلاطون که کارکرد دموکراسی را بیشازحد معیوب میدید، معتقد بود که جمهوری باید توسط شهریار-فیلسوف رهبری شود، شخصیتی که مترجم افلاطون، برای مثال، در لورنزو میدید.
بر حسب اتفاق در ۱۴۸۰، درحالیکه فلورانسیها، که روزگاری در امور سیاسی هوشیار بودند، و احتمالاً درگیر تفکرات افلاطونی، قانون اساسی شهر تغییر کرد تا قدرت لورنزو را محکم کند.
تا ۱۵۳۲ این سند بهطور کامل قدرت اولیۀ خود را از دست داده بود. درحالیکه چراغهای فرهنگ فلورانس کمرنگ شد، وارثان لورنزو بهعنوان دوکهای موروثیِ شهری منصوب شدند که آزمایش طولانی جمهوریخواهیِ آن سرانجام شکست خورده بود.
*
تاریخ ثابت میکند مطالعه لزوماً همیشه به نتایج مورد انتظار ما منتهی نمیشود. گاهی اوقات نتایج ممکن است شگفتیساز باشد.
کتابخانۀ استالین (2022)، اثر جفری رابرتز مکمل جذابی برای کتابخانۀ خصوصی هیتلر (2008)، نوشتۀ تیموتی دبلیو رایبک و کتابی تلخ و تاریک است، و هر دو نشان میدهند که انگیزههای اسکندرگونۀ فتح و انباشتِ فرهنگی با یکدیگر مرتبط هستند.
فقط از نظر تعدادِ کتابها – نه تعدادِ قربانیان – استالین با داشتن ۲۵ هزار جلد، شامل نشریات و جزوهها، پیشتاز است. هیتلر حدود ۱۶ هزار جلد کتاب داشت، ازجمله یک مجموعۀ با جلد چرم دستساز از آثار شکسپیر به زبان آلمانی و ترجمهای آلمانی از یهودی بینالمللی: مهمترین مشکل جهان اثر «هنری فورد»، مجموعهای از مقالات روزنامۀ میشیگان متعلق به این خودروساز.
هر دو دیکتاتور نهتنها خوانندگانی سیریناپذیر بودند بلکه برای مدتی، نویسندگان مشتاقی نیز بودند. هیتلر در فرمهای مالیاتی از ۱۹۲۵، زمانیکه جلد اول کتاب نبرد من را منتشر کرد، خودش را نویسنده معرفی میکرد، تا اینکه در ۱۹۳۳ حرفۀ خود را به «صدراعظم رایش» تغییر داد.
استالین در جوانی اشعاری عاشقانه را در یک مجله در گرجستان منتشر کرد و هرگز از توجه کردن و اهمیت دادن به شعر دست برنداشت.
رابرتز بهسردی او را فردی «از نظر عاطفی باهوش که احساس روشنفکر بودن دارد» میخواند. حتی اوسیپ ماندلشتام، شاعر بزرگ روسی همیشه به همسرش نادژدا میگفت هیچگاه از مصیبتهایشان در دوران استالین شکایت نکند: «تنها در این کشور است که شعر گرامی داشته میشود – مردم برایش کشته میشوند»[16].
ماندلشتام در ۱۹۳۴ پس از خواندن شعری تمسخرآمیز دربارۀ استالین، برای تعداد کمی از افرادی که تصور میکرد دوستانش هستند، دستگیر و به نقاط دورافتاده تبعید شد.
دوباره در ۱۹۳۸ دستگیر شد و به دلایل نامشخص در یک اردوگاه موقت درگذشت. برای سالها، هنگامیکه مانع شعر گفتن او میشدند و حتی ثبت و نوشتن شعرهایش بسیار خطرناک بود، نادژدا به شکلی فوقالعاده با حفظکردنشان، آنها را زنده نگه داشت.
تنها پس از مرگ استالین در اواسط دهۀ پنجاه میلادی بود که اشعار بهصورت تایپهای خانگی موسوم به «سامیزدات» ظاهر شدند و مخفیانه دستبهدست شدند. (آنا آخماتوا، شاعر روس گفت: «ما در دوران پیش از گوتنبرگ زندگی میکنیم»).
تقریباً در همان زمان توسط طرفدارانی در نیویورک، یک جلد از آثار اوسیپ ماندلشتام به زبان روسی که بدون دقت و ترتیب خاصی گردآوری شده بود، منتشر شد؛ درحالیکه آنها نمیدانستند او زنده است یا مرده.
نادژدا، همسر متواضع و یاور او، به یکی از بزرگترین نویسندگان قرن تبدیل شد، با نوشتن خاطراتش بهنام امید علیه امید[17] و امید رهاشده، («نادژدا» در روسی بهمعنای «امید» است).
با تمام وضوحِ ذهنیاش که در این کتابها مشهود است، چیز مهمی وجود داشت که او نمیفهمید. او میگوید، بلافاصله پس از مرگ اوسیپ چندین هفته را با یکی از دوستانش که بهتازگی از یک اردوگاه آزاد شده بود، و مادر دوستش، که همسرش به ضرب گلوله کشته شده بود، گذراند.
با خواندن آثار شکسپیر بهاتفاق یکدیگر، سه زن روی آرتور جوان در کینگ جان[18] مکث کردند، که عموی مکارش دستور قتل او را داده است؛ اما بیگناهیاش قلب جلادش را نرم میکند، میبیند که توان انجام جنایت را ندارد.
نادژدا به دوستش میگوید آنچه نمیتواند بفهمد این است که چرا انگلیسیها، که حتماً داستان آرتور جوان را خواندهاند، برای همیشه از کشتن همنوعان خود دست برنداشتهاند. دوستش – بهوضوح برای تسلی دادن – پاسخ میدهد، چون برای مدت طولانی آثار شکسپیر خوانده نمیشد و به اجرا درنمیآمد، و چون آنها این نمایشنامه را نمیدیدند به سلاخی یکدیگر ادامه میدادند.
اندیشۀ قدرتِ ادبیات، دستنخورده باقیمانده است. این توضیح حداقل این امکان را فراهم میکند که شاید روزی نمایشنامه تأثیر بگذارد؛ اما این نادژدا را دلداری نمیدهد؛ او مینویسد «شبها به این فکر میکردم که جلادان هرگز چیزی را که ممکن است دلشان را نرم کند نمیخوانند. این امر هنوز هم سبب گریۀ من میشود.»
با نگاهی به دنیا، میتوان بهآسانی به این باور رسید که افراد بسیار کمی چیزهایی را خواندهاند که میتوانسته دلهایشان را نرم کند. در کتاب در جنگ نوشتۀ پتگری عکسی نمادین چاپشده که ذهنیاتی درمورد تهاجم به اوکراین را در یک قاب نشان میدهد.
در این عکس که در کییف گرفتهشده، نه مردمی هست نه خشونتی، فقط پنجرۀ آپارتمانی را نشان میدهد که از خیابان دیده میشود، پر از کتابهایی که مانند آجر روی هم چیده شدهاند – و برای جلوگیری از ترکشها و شیشههای خردشده بهجای آجر بهکار گرفته شدهاند.
این تصویر حاکی از مقاومت مردم فرهیخته در برابر بربریت است، شبیه تصویری قدیمی از مردان انگلیسی در حال بررسی کتابها، آرام و بدون هراس در یک ساختمانِ بدون سقف.
در اوکراین، کتابخانههای زیادی ویران شدهاند و در عکسهایی، آوار ریختهشده بر روی قفسههای شکسته دیده میشوند که تقریباً تشخیصناپذیر شدهاند؛ و ماههاست که عکسهای مشابهی از غزه دیده میشود.
کتابخانۀ عمومی اصلی در نوامبر ۲۰۲۳ تخریب شد و همینطور کتابفروشی محبوب سمیر منصور که در ۲۰۲۱ با خاک یکسان شد و سپس با تلاش و حمایت بینالمللی «گو-فاند-می»[19] بازگشایی شد، اکنون با دو بار تخریب شدن از بقیه متمایز است.
چنین تخریبی بخشی از حملۀ گستردهتر به هویتهای فرهنگی متمایز اوکراینی و فلسطینی نیز هست؛ اما هویت جهانی نیز در خطر است. قبل از جنگ، کتابفروشی سمیر منصور نهتنها آثار کلاسیک فلسطینی را مانند آثار غسّان کنفانی، رماننویسی سیاسی که در ۱۹۷۲ توسط مأموران اسرائیلی در نزدیکی تلآویو کشته شد، عرضه میکرد بلکه ترجمۀ عربی اَن در گرین گیبلز[20] و نسخههای انگلیسی کتابهای چیما ماندا انگیزی آدیچی[21] و کری فیشر را نیز ارائه میکرد.
کتابهای هری پاتر، محبوبترین عنوان برای کودکان بود. اینجا نه کمتر از اسکندریۀ باستان، مخزنی است که در آن کتابهای مردمِ درگیر جنگ، صلحی را نشان میدهند که در هیچ کجای بیرون وجود ندارد، راهی به زمینههای مشترک.
دیدن آسیبِ این مکانها شوک خاصی ایجاد میکند؛ زیرا نمیتوانیم از این باور دست برداریم که کتابها میتوانند صلح را گسترش دهند، حتی زمانیکه از قفسهها به بیرون پرتاب شدهاند – فقط اگر آدمهای درست کتابهای درست را بخوانند و از آنها برداشتِ درست داشته باشند.
یا شاید مهمترین کتابها دربارۀ جنگ، کتابهایی که همهچیز را یک بار و برای همیشه تغییر میدهند، کتابهایی هستند که نوشته نشدهاند.
رمانها و مقالاتِ آنه فرانک، شعرهای متأخر اوسیپ ماندلشتام، اشعار سنجیدۀ ویلفرد اووِن که یک هفته قبل از پایان جنگ جهانی اول در بیستوپنجسالگی در عملیاتی کشته شد.
امیدهای خشمآلود و درعینحال واقعی غسّان کنفانی برای صلح: آنها چه شکلی به خود میگرفتند؟ و تمام آثار کسانی که هرگز شروع به نوشتن نکردند.
شاید اینها کتابهایی باشند که ما نیاز داریم، پُر از پاسخهایی که نداریم. شاید کتابهای واقعی جنگ چیزی جز صفحات خالی و نانوشته نیستند.
* این مطلب ترجمهای است از:
Claudia Roth Pierpont, “Torn Pages”, The New Yorker, (February 26, 2024).
[1]. Adolf in Blunderland؛ اشاره به کتاب آلیس در سرزمین عجایب نوشتهٔ لوئیس کارول.
[2]. اشاره به بخشی از نطق وینستون چرچیل: «اگر قرار است این داستان طولانیِ جزیرهٔ ما بالاخره به پایان برسد، بگذارید زمانی تمام شود که هر یک از ما غرقه در خون خود بر زمین افتادهایم.»
[3] .Andrew Pettegree, The Book at War – Basic
[4]. Union، اصطلاحی که در جریان جنگهای داخلی آمریکا به ایالات شمالی، به رهبری آبراهام لینکلن از حزب جمهوریخواه، علیه ایالات جنوبی (ایالات مؤتلفهٔ آمریکا) به رهبری جفرسن دیویس، اطلاق میشد.
[5]. Jim Crow laws، قوانینی ایالتی و محلی که در ۱۸۷۶ – ۱۹۶۵ در ایالاتمتحده آمریکا به تصویب رسیدند. این قوانین دستور جداسازی نژادی در همۀ مؤسسات عمومی ایالات جنوبی را از ۱۸۹۰ به بعد صادر میکردند. برخی نمونههای قوانین جیم کرو، جداسازی نژادی مدارس دولتی، اماکن عمومی و حملونقل عمومی، و جداسازی نژادی دستشوییها، رستورانها و آبخوریها برای سفیدها و سیاهان بود.
[6]. The Manhattan Project، نام پروژهای که با محوریت آمریکا و همکاری بریتانیا و کانادا به ساخت بمب هستهای انجامید.
[7]. اشاره به سخن ویرژیل در شروع انهاید، و ارجاع به دو مضمون اصلی در ایلیاد و اودیسه.
[8]. اشاره به این جمله از نوشتهٔ هومر:
”No one alive has ever escaped it, neither brave man nor coward, I tell you – it’s born with us the day that we are born.“
[9]. Muse، موزها نُه پری از نیمهخدایان اساطیری یونان که وظیفهٔ الهام بخشیدن ذوق و قریحهٔ شاعرانه را به شاعران و هنرمندان روی زمین دارند.
[10]. Persians؛ ایرانیان، ترجمهٔ کامیاب خلیلی، (تهران: انتشارات سروش، 1356)، 72 ص. مقدمهٔ مترجم بر این کتاب خواندنی است.
[11]. three field corporation
[12]. ream، یک بند کاغذ. ۵۰۰ برگ (قبلاً ۴۸۰ برگ).
[13]. Constitutional Republic، جمهوری مشروطه، شکلی از حکومت که در آن اقتدار ایالت هم ناشی از قانون اساسی حاکم است و هم توسط قانون اساسی محدود میشود. این نظام سیاسی قدرت مردم را با اقتدار نمایندگان منتخب متعادل میکند. این تعادل تضمینکنندهٔ حقوق و آزادیهای شهروندان در برابر هرگونه سوءاستفادۀ احتمالی از قدرت توسط مقامات منتخب یا منصوب است.
[14]. مترجم محمدحسن لطفی. تهران: طرح نو، 1378. 414 ص.
[15]. Ficino’s Plato، فیچینو را مهمترین مدافع افلاطونگرایی در رنسانس میدانند و گمان میرود نوشتهها و ترجمههای فلسفی او سهم قابل توجهی در توسعهٔ فلسفههای مدرن اولیه داشته است. الهیات افلاطونی اصیلترین و منظمترین رسالهٔ فلسفی فیچینو است.
[16]. اشاره به این نقل قول از ماندلشتام که بهطعنه گفته بود: «تنها در روسیه است که شعر [در عین اینکه] گرامی داشته میشود، شاعران را به کشتن میدهد. جای دیگری را سراغ دارید که در آن شعر انگیزهای رایج برای قتل باشد؟»
[17]. اميد عليه اميد: روشنفكران روسيه در دورۀ وحشت استالينی، مترجم بیژن اشتری، تهران: نشر ثالث، 1395. 621 ص.
[18]. اشاره به نمایشنامهٔ تاریخی زندگی و مرگ کینگ جان، اثر شکسپیر.
[19]. GoFundMe، یک پلتفرم تأمین مالی جمعی آمریکایی که به افراد اجازه میدهد برای رویدادهایی مانند جشن و فارغالتحصیلی تا شرایط چالشبرانگیزی مانند تصادفات و بیماریها پول جمعآوری کند.
[20]. Anne of Green Gables، اولین جلد از مجموعه داستانهای ان شرلی اثر «لوسی ماد مونتگمری» است و از روی آن مینیسریالی ساختهشده و در ایران با نام «رؤیای سبز» شناخته میشود.
[21]. Chimamanda Ngozi Adichie، نویسندهٔ نیجریایی.
این یادداشت در مجلۀ جهان کتاب چاپ شده است.