خدایا بچههای خوب را زیاد کن!
گفتگو با پیام شمسالدینی نویسندهی کتاب «حکایت پیر قصهگو» دربارهی مهدی آذریزدی
«حکایت پیر قصهگو» حاصل گفتگوی ارزشمند پیام شمسادینی با زندهیاد مهدی آذریزدی دربارهی زندگی و آثارش است. آذریزدی در این گفتوگوی شیرین و خواندنی، نه تنها در قامت یکی از بنیانگذاران ادبیات معاصر کودک و نوجوان ایران جلوه می کند، بلکه به استناد کارنامه قلمیاش، میتوان نام او را در فهرست ادیبان سرشناس جستوجو کرد.
با پیام شمسالدینی دربارهی تجربیات و خاطراتش از مهدی آذریزدی گفتگو کردهایم که در ادامه میخوانید.

چه چیزی در آثار مهدی آذریزدی توجه شما را جلب کرد؟
مرحوم مهدی آذر یزدی در آثار خود نوعی صمیمیت، یکدلی و صداقت در پیش گرفته بود. هر جا بهعنوان راوی یا دانای کل وارد داستان میشد، پیش از آنکه نصیحت کند یا بخواهد نکتهای تعلیمی را بهزور در ذهن مخاطب بکارد، اعتماد او را جلب میکرد و به او میقبولاند که پدربزرگ، خانعمو، حاجدایی یا معلمی نکتهسنج و نصیحتگو نیست بلکه پیر خردمند و نیکاندیشی است که همۀ جوانب امور را سنجیده است و از بیان اشتباهات خود نیز ابایی ندارد.
ازاینرو با خواندن چند صفحه از آثار او احساس میکردی او همان کودک درون توست که تنها چندسالی بزرگتر شده، قلم به دست گرفته، به قول معروف همۀ دورهایش را زده و حالا که همۀ شیطنتها، اشتباهها و آتشسوزاندنها را تجربه کرده، تنها دارد از راهی طیشده برایت سخن میگوید و اکنون نوبت توست که خواهی از سخنش پند گیری و خواهی ملال.
شیوۀ کار او در نوشتن چه بود؟
آذر یزدی برای نوشتن ابتدا دست به پژوهش میزد و تقریباً تمام مواد خواندنی دربارۀ موضوع را گرد میآورد. به دلیل تحصیلات حوزوی (و بهرغم ادعایی که گاه بیان میکرد که مدرسه نرفته و درس نخوانده) میتوانست از منابع عربی نیز استفاده کند؛ بنابراین در نوشتن مطالبی برای کودکان و نوجوانان و بازنویسی متون کهن ادب فارسی، اشراف و احاطۀ بسیاری بر متون و منابع کهن داشت. علاوهبراینها در حد افراط و در حد یک آرشیویست وسواسی، کتابدوست و مجلهباز بود. به همین علت هم به او لقب عاشق کتاب دادهاند. او آرشیو بسیار متنوعی از مجلات داشت و برای نوشتن هر موضوع میدانست به سراغ چه متن، منبع، کتاب مرجع، مقاله یا مجلهای برود.
بعد از آن برای هر داستان یا کتاب یک دفتر صدبرگ سفید برمیداشت و همۀ نوشتنیها را در آن مینوشت و پس از آن بود که صورت نهایی کار خود را در جای دیگری ابتدا چرکنویس و بعد پاکنویس میکرد. یعنی به ازای هر کتاب یا قصه یا مقاله همیشه کلی مطلب ریز و درشت دیگر را نیز بازنویسی میکرد. همیشه هم دم دستش یک دفتر داشت به اسم «کُلُّ شَیء» یعنی همهچیز! و هرچیز جالب و دندانگیری را برای خودش یادداشت میکرد. وقتی هم روزنامه میخواند یک کارتن بزرگ نزدیک دستش داشت و مقالات جالب را قیچی میکرد و اول در آن کارتن میریخت و بعد سر صبر و فرصت دستهبندی میکرد.
چه تأثیری در ادبیات کودک داشت؟
متأسفانه چندی پس از درگذشت، بهاشتباه او را بنیانگذار ادبیات کودکان و نوجوانان نامیدند که در این صورت اجحاف بزرگی به تلاشهای فضلالله صبحی، عباس یمینی شریف، پروین دولتآبادی، جبار باغچهبان و محمود کیانوش شده است. در فضای عمومی و رسانهای رابطۀ آذر یزدی با ادبیات کودک و نوجوان تاکنون بهدرستی بیان نشده است؛ تنها در مجامع تخصصی و پژوهشی ادبیات کودکان و نوجوانان جایگاه او بهدرستی و با دقت تبیین شده است.
باید گفت آذر یزدی حلقۀ اتصال میان ادبیات کهن ایرانزمین و ادبیات کودکان و نوجوان به معنای آفرینشگرانه و امروزین آن است. او منابع ادبی کهن را به زبان امروز و شیرین و شیوایی بازنویسی کرده است تا کودکان و نوجوانان بتوانند بدون تلاشهای عالمانه و دانشگاهی و سخت بهسادگی از حلاوت سخن سعدی و عطار و مولوی بهرهمند شوند و همین است که آثار او به چاپ صدم و بیشتر از آن رسیده است.
به نظرتان آثار او هنوز هم برای بچهها خواندنی هستند؟
از آنجا که آثار او دورۀ کاملی است از بازنویسی قصههای منابع و متون کهن ادبیات فارسی برای کودکان و نوجوانان، همچنان بهعنوان مدخل مناسبی برای ورود به جهان خردمندانه، ژرف، شگرف و شگفتانگیز شعر و ادب و اندیشۀ فارسی معرفی میشود؛ ازاینرو میتوان آثار او را حتی دورۀ مقدماتی ایرانشناسی برای کودکان و نوجوانان نامید.
آیا ایشان تمایل به انجام کار یا نوشتن اثری داشت که هیچوقت فرصت یا شرایط انجام آن را پیدا نکرد؟
مرحوم مهدی آذر یزدی بهواسطۀ دورۀ هشت جلدی قصههای خوب برای بچههای خوب شناخته میشود. از ابتدای این مجموعه هم او به بچهها قول داده بود تا این کتابها را در ده جلد تنظیم کند؛ اما مشکلات مختلف و اوضاعواحوال زمانه به او اجازه نداد تا به این آرزوی خود جامه عمل بپوشاند. آذر یزدی بنا داشت جلد نهم قصههای خوب برای بچههای خوب را به قصههای دانشمندان اختصاص دهد و برای همین هدف منابع اطلاعاتی زیادی دربارۀ زندگی دانشمندانی مانند برزویۀ طبیب، لقمان حکیم، ابنسینا و بیرونی و دیگر دانشمندان فراهم آورده بود.
جلد دهم قصههای خوب برای بچههای خوب را نیز به تاریخ مختصری از جهان اختصاص داده بود و یادداشتهای زیادی برای آن گردآوری کرده بود، شیوۀ خاصی هم برای روایت این جلد در نظر داشت که حیف دست اجل و گرفتاریهای زندگی و امور روزمره فرصت نداد اینها را سر و سامانی بدهد و به قول خودش به کتاب نزدیک کند.
مهمترین ویژگی ایشان را چه میدانید؟
مهمترین ویژگی مرحوم مهدی آذر یزدی عشق بیپایان او به کتاب و هرچیز خواندنی مثل نامه و مجله بود. به شکلی که در تمام عمر خود چیزی جز کتاب نخرید و جز کتاب نیاندوخت و جز کتاب برای دیگران به ارث نگذاشت. هنوز هم نوشتههای بسیاری از او باقی مانده است که میتوان آن را در قالب کتابهایی سروسامان داد.
خاطرۀ خاصی از ایشان دارید که بخواهید نقل کنید؟
به دلیل اینکه تقریباً ده سال پایان عمر مرحوم آذر یزدی را با او حشرونشر داشتم و تقریباً هفتهای یک بار به منزل او میرفتم، خاطرات بسیار زیادی از او به یاد دارم و چندی است مشغول جمعآوری آنها به هدف چاپ یک کتاب هستم؛ اما یکی از مشهورترین خاطرات این است که آذر یزدی با اینکه هیچگاه ازدواج نکرده بود اما بچهها را دوست داشت و همیشه این آرزو را بلندبلند بیان میکرد که “خدایا بچههای خوب را زیاد کن!”.
وقتی از او میپرسیدیم بچههای خوب چه کسانی هستند؟ میگفت بچههایی که کتاب بخوانند و وقتی میپرسیدیم چرا باید زیاد شوند؟ میگفت چون زندگی من از راه حق التألیف کتابهایم میگذرد در حقیقت این بچههای خوب و کتابخوان هستند که خرج زندگی مرا میدهند.
منبع اصلی این گفتگو سایت وینش است.

عاشق کتاب و بخاری کاغذی
میخواهم درباره کتابی بنویسم که دربارهی کتاب است. درباره خاطراتی که همهاش دایرهوار دور کتاب میچرخد و میچرخد. به قول خود نویسنده و تایید دوستداران او، عاشق کتاب بوده و همیشه عقده کتاب داشته، اگرچه بهاندازه دویست سیصد سال کتاب و مطلب نخوانده تلانبار کرده بود، ولی میگفت هیچ هوسی در دلش جای کتاب را نمیگیرد. و با صداقت و صراحت یزدیاش نوشته:
عاشق کتاب شده بودم و حتی حرف زدن دربارۀ کتاب را هم دوست داشتم.
عشق به کتاب و رایحه دنیای کتابهای جدید او را از یزد به تهران، از شهری آرام و کویری به پایتخت شلوغ و به نقطه مرکزی صنعت چاپ و نشر کشور کشاند و این سفر سرگذشتی را برایش رقم زد که مثل یک خانهبهدوش از کتابفروشیهای مختلف خاور، ابنسینا، علمی و امیرکبیر و… سر درآورده و دیدهها و شنیدههایی را دیده و شنیده که شاید در جاهای دیگر بازگو نکرده باشد. و حالا این خاطرات کتابی که در دو سال نخست انتشار مجله جهان کتاب به قلم او منتشر میشد یکجا و بهصورت یک کتاب مستقل درآمده است. کتابی کمحجم، ساده و خوشخوان، برای دوستداران کتاب و مهدی آذریزدی…
/یار دانا کتاب باید و بس، یک سخن گفتم و سخن کوتاه/
یاد او همیشه در ذهن بچههای خوب این سرزمین میماند…

بخشی از کتاب
یک خاطره:
ناشر اگر خود کتاب را دوست بدارد، کتاب را خوب چاپ میکند، ولی اگر پول فروش آن را دوست میدارد تابع پیشامد است.
یکی از حرفهایی که درباره کیفیت عرضه کتاب شنیدم از کسی بود که صدها کتاب منتشر کرده بود و یک روز شاید به شوخی میگفت: تجارت کتاب سه جور است. یکی روشی است که کتابفروشی خاور دارد: کتاب را با کمترین هزینه چاپ میکند و به ارزانترین قیمت ممکن میفروشد. مثلا سفرنامه ناصرخسرو تصحیح علی قویم را به قیمت11 ریال عرضه میکند ( بله درست خواندید 11 ریال) این یکجورش است.
یکجور دیگر روش امیرکبیر است. کتاب را با بهترین تشریفات و هزینه کافی و وافی به طبع میرساند و به قیمت شیرین هم میفروشد. ولی بابای من نصیحت کرده که تجارت کتاب نه آن است و نه این. بلکه روش صحیح (!) این است که کتاب را تا میتوانی ارزان تمام کنی و تا میتوانی گران بفروشی!
گرچه گوینده این مطلب را با خنده و لحن شوخی میگفت ولی عملا هم در میان صدها عنوان نشریاتش تنها دو سه تا کتاب بود که کیفیت عرضه خوب داشت و مابقی از همه کتابهای روز بدتر چاپ شده بود.