سرگذشت و سرنوشت زبان فارسی امروز[1]
حبیبالله آموزگار
در مقالۀ پیش، شرح غروب زبان فارسی، بعد از هجوم عرب به ایران و طلوع آن در دو قرن بعد، بهوسیلۀ شاعران ـ بهویژه فردوسی ـ و رسیدن به اوج بزرگی و درخشندگی در عصر نظامی و مولوی و سعدی و حافظ، بهتفصیل عرض شد. اینک به شرح هجوم ناگهانی داخلی به خط و زبان فارسی میپردازیم:
حملۀ اول؛ اصلاحی به زبان پارسی
نخست حمله به زبان فارسی ادبی امروز، حملهای است که از روی کمال حسن نیت در سال ۱۳۱۶ شمسی، از طرف محققان در مورد دیوان حافظ به عمل آمد؛ گرچه منظور آنان اصلاح دیوان حافظ بوده ولی به صورتهای گوناگون درآوردهاند، برخی غزلهای نغز را حذف کردهاند.
(بهعنوان آنکه در نسخۀ نزدیکتر به زمان حافظ دیده نشده است) و تغییر و تحریف بسیاری در کلمات دلنشین و دلربا دادهاند (بهعنوان آنکه در نسخههای اقرب به زمان حافظ، اینچنین دیده شده است).
امان از این کلمۀ «اقرب» که برای زبان ادبی و روحی حافظ از نیش «عقرب» بدتر و کشندهتر شده! و چون در مقالۀ پیش ما ثابت کردیم که اگر موضوع نزدیکتر بودن به زمان گوینده، اصل و قاعده محسوب شود، در مورد دیوان حافظ برعکس است،
یعنی عملاً دیده شده که دو نسخه که به زمان حافظ، اقرب بوده، عقرب شده و چهبسا نسخههای بعد که درستتر و به ذوق نزدیکتر و عامه و خاصهپسندتر شده و درواقع مرهم نیش عقرب بوده است.
در نسخۀ تصحیحشده محققان در سال ۱۳۱۶ شمسی ـ که به عقیدۀ خودشان خواستهاند خدمت کنند ـ غلطهای فاحشی موجود است که بنده ضمن مطالعۀ اجمالی، نزدیک به پنجاه تغییر فاحش دیدهام و اگر به تمام دیوانِ بهاصطلاح اصلاحشده، رسیدگی و دقت شود، شاید متجاوز از صد مورد باشد که «شغلتنا» «شدرسنا» شده است[2] و ناشرین بیگناه و بیتفاوت همان نسخه را در مدت ۳۵ سال چندین بار تجدید چاپ کردهاند و اخیراً که متوجه غلطکاریها شده درصدد تجدید و اصلاح چاپ آن برآمدهاند، دو نفر آنها به بنده مراجعه و کمک خواستند که اشتباهات و تغییرات را به اختیار آنها بگذارم.
برای ذکر آخرین دلیل و اثبات آنکه هنوز بسیاری از غلطها و تغییرات به نامِ «اصلاح» جمعآوری نشده، آن است که در مجمعی از دوستان، کسی به من گفت: شما همۀ [دیوان] حافظ تصحیح رسمی را دیدهای؟
گفتم: نه. گفت: ببین! محققانِ مرحوم با دیوان حافظ مرحوم چه کردهاند؟
آنگاه این شعر معروف را خواند که:
ای کبک خوشخرام! که خوش میروی بهناز | ||
غَرّه مشو که گربۀ عابد نماز کرد | ||
نشان داد که مصراع اول را چنین نوشتهاند:
ای کبک خوشخرام! کجا میروی؟ بِایست! |

انصاف و قضایِ در این تغییر خندهآور ـ که درعینحال تأثرآور است ـ با خوانندۀ عزیز است و بنده در آنجا مطلب را کوتاه کرده و اطمینان میدهم که بههیچوجه جسارت یا اهانتی به مقام و موقعیت آن دو بزرگوار ندارم و اشتباه را ناشی از اختلاف در ذوق و سلیقه میدانم و بس!
حملۀ دوم به زبان پارسی
حملهای است که از چندی [پیش] به اینطرف، نسبت به تغییر خط فارسی شده است، درصورتیکه خط امروزی فارسی با مختصر نقصی که دارد، قابل اصلاح است و زیباترین و کوتاهترین و چشمگیرترینِ خطهای جهان است.
چون در این موضوع، علاقهمندان به خط و زبان فارسی کموبیش جواب داده و عیوب زبانهای لاتین را شرح داده و اِشکال و نقص و پیچیدگیهای زبان چینی و ژاپنی را نمایاندهاند که چگونه در سایۀ آن، نهصدمیلیون ملت متمدن قرنهاست نورفشانی و عرض وجود میکنند، ازاینرو بنده در این موضوع به همینقدر اکتفا میکنم.
حملۀ سوم به زبان فارسی امروز
حملهای است به لغاتِ در اصل بیگانه، بهویژه لغات در اصل عربی که تقریباً نزدیک به بیش از نصف زبان ادبی ما را شامل است.
مقداری از لغت ترکی و هندی چندین قرن پیش داخل زبان ما شده است ـ البته بعد از دورۀ اسلامی ـ یعنی از قرن چهارم هجری به بعد تا زمان مغول و تاتار که تعداد آن را هم میتوان گفت از چندصد لغت بیش نیست و آنها جزء زبان ما و در آن حل شده است.
لغاتِ در اصل عربی از صدر اسلام داخل ایران شد و دو قرن حکومت مطلق داشت و از قرن سوم به بعد، در سایۀ عظمت و قدوسیت قرآن در زبان ما ماند.
بهعلاوه چون زبان علمی مسلمانان جهان خاصّه ایرانیان دانشمند و حکیم و طبیب و فیلسوف، زبان عربی بود، به اقتضای زمان، تألیفات آنان همه به زبان عربی شده و از قرن هفتم به بعد که مغولان و ترکان زیر اثر تمدن و زبان ایران قرار گرفتند، علاوه بر آنکه مسلمان شدند، خط و زبان و تمدن ایران را نیز پذیرفتند و متمدن و روشنفکر شدند.
ازاینرو مقداری زیاد ـ که شاید متجاوز از دو هزار لغت اصلی و مصدری عربی است ـ در زبان فارسی باقی ماند و بهواسطۀ تغییرات و انطباق با ذوق ایرانی، تحریفات و تغییراتی در آن به عمل آمد که جزء ثابت زبان فارسی شده و موجب مزید فصاحت و کمال و دلنشینی و چشمگیری زبان گردید.
عربها ـ خواه قبل از اسلام و خواه بعد از اسلام ـ با آنکه بر ایران، در سایۀ قرآن، مسلط شدند و همه نوع نفوذ و قدرت داشتند، متجاوز از دو هزار لغت فارسی وارد زبانشان شده است که در آن تغییرات و تحریفات زیاد به عمل آوردهاند که صدها نمونۀ آن را این بنده در مقدمۀ چاپهای فرهنگ آموزگار[3] ـ مخصوصاً چاپ چهارم که اخیراً آمادۀ انتشار شده است ـ شرح دادهام و حتی بیش از ده لغت فارسی که در قرآن کریم است، نیز پیدا کردهام.
در این صورت، بدیهی است که معامله و تبادل لغت در میان ملتها مانند تبادل کالای مادی است، با این تفاوت که باید این مبادله به زیانِ زبانی دیگر نباشد و خوشبختانه در این مورد به شهادت دیوان نظامی و مولوی و سعدی و حافظ، همهجا بُرد با ما بوده است.
[1]. گوهر، ش ۳ و ۴، (فروردین و اردیبهشت ۱۳۵۲).
[2]. اشاره به مثلی معروف دارد: مردی قرآن را استنساخ میکرد. در پایان از او پرسیدند: هیچ غلط و اشتباهی در کلام خدا یافتی؟ گفت: آری، در دو آیه. یکی آنجا که گفت: شَغَلَتْنا أموالُنا و أهلُونا، دیگر آنجا که میفرمود: وَ خَر موسی صعِقاً. من «شغلتنا» را به «شدُرُسنا» تغییر دادم، زیرا از خداوند بعید است که بفرماید: «غَلَتْنا» یعنی «اشتباه کردیم» پس باید بفرماید «دُرُسنا» یعنی «درست کردیم»! همچنین در تاریخ تفحص کردم، حضرت موسی (ع) اصلاً خر نداشته و آن خر تاریخی معروفْ متعلق به حضرت عیسی (ع) بوده است. (موسوی گرمارودی، ۱۳۸۰: ۴۴).
در اصل: «شَغَلَتْنا أموالُنا و أهلُونا…» بخشی از آیه 11 سوره فتح است: اموال و کسانمان ما را گرفتار کردند؛ و نیز «وَخَرَّ موسی صَعِقاً…» بخشی از آیه 143 سوره اعراف است: موسی بیهوش افتاد.
[3] حبیبالله آموزگار، فرهنگ آموزگار، (نشر معرفت، ۱۳۵۲).
این مقاله در مجلۀ جهان کتاب به چاپ رسیده است.