نامه‌هایی به شاعر

نامه‌هایی به شاعر

نامه‌هایی به شاعر

مجدالدین کیوانی

 

 

 

 

سیمین بهبهانی
سیمین بهبهانی
سیمین دانشور
سیمین دانشور

 

 

 

 

نامه هایی به شاعر

کتاب شامل یک نامه از جلال آل‌احمد (د. شهریور 1348)، چهل‌وپنج نامه از سیمین دانشور (د. اسفند 1390) و شصت‌و‌پنج نامه از سیمین بهبهانی (د. مرداد 1393) است که طیّ بیش از بیست سال به اوجی نوشته‌اند.[1] مع‌ذلک، تراکم این مکاتبات بین سال‌های 1360-1361 بوده است.

نامه‌های دو سیمین علی‌العموم در پاسخ به نامه‌هایی از اوجی است که ما از آن‌ها خبر نداریم. روی همین اصل نیز اینجا و آنجا در شماری از نامه‌ها به اشارات مبهمی بر می‌خوریم که برای روشن شدنِ آن‌ها به نامه‌های اوجی نیاز داریم؛ یا لااقل اگر هر نامه‌ای از دو سیمین در کنار نامۀ اوجی می‌بود، آگاهی‌های بیشتری عاید ما می‌شد.

خواننده، بدون آگاهی از سابقۀ موضوعِ پاره‌ای از نامه‌ها یا پیش‌زمینۀ برخی اشارات در نامه‌ها، شاید در فهم کامل آن نامه اشکال داشته باشد[2]. از آنجا که منصور اوجی خود شاعری – به قول سیمین دانشور- «در اوج» بوده و هست، نامه‌هایش به دو سیمین نمی‌توانسته خالی از بسیاری اطلاعات در زمینۀ شعر و شاعری، نویسندگی، فراز و نشیب‌های ادبی در ایرانِ دهه‌های 50 تا 80، و نیز گزارش پاره‌ای رویدادهای شخصی و خانوادگی نبوده باشد.

به هر تقدیر، صلاحدید و تصمیم خود اوجی این بوده که چنین باشد. جالب است که بدانیم واسطۀ آشنایی و سپس دوستیِ دو سیمین، اوجی بوده است. آن‌ها سال‌ها در تهران زندگی می‌کردند ولی راه خانۀ یکدیگر را نمی‌دانستند.

آشنایی نزدیکِ آن‌ها از طریق دوست مشترکشان، اوجی، بود، و بهبهانی از این بابت خود را سپاسدارِ همیشگی وی می‌دانست (ص 274). هر دو سیمین برای اوجی احترام و ارزش زیاد قائل بودند و او را چون برادری کوچک‌تر دوست داشتند.

مکاتبات اهل قلم، شاعران و پژوهشگران معمولاً، یا عمدتاً، از جنس مکاتبات مردم عادی نیست که بیشترش به حرف و حدیث‌های کلیشه‌ای، دعا و ثناهای تکراری و گزارش‌های خصوصی و امثال اینها برگزار می‌شود؛ در مکاتبات آن‌ها، اگر هم مقداری سخنانِ متعارفِ خصوصی و خانوادگی باشد – که معمولاً هست – ولی محور اصلیْ موضوعات تخصصی و حرفه‌ای و دلمشغولی‌های فکریِ آنهاست.

بنابراین، از لابه‌لای نامه‌های «اِخوانیِ» ایشان می‌توان اطلاعات ارزشمندی از پاره‌ای حرکات و حوادثی که خود در جریان آن‌ها بوده‌اند قرار گرفت. به‌علاوه، آن‌چه هم که نویسندگان چنین نامه‌هایی از خود و خانواده‌های خود گفته‌اند، ارزش خاصّ خود را دارد، زیرا برای زندگی‌نامه‌هایی که احتمالاً در زمان حیات یا بعد از رفتن آنان به نگارش در می‌آید، منابع قابل‌اعتمادی است که راه را بر خیال‌پردازی، مبالغه‌گویی و شایعه‌نویسی می‌بندد.

برخی از این نامه‌ها می‌تواند عملاً اسناد موثق و منابع دست اوّلی برای اهل تحقیق و بازکنندۀ بعضی از گره‌های کور علمیِ باشد. مکاتبات مرحوم سیّد حسن تقی‌زاده و والتر برونو هنینگ[3]  (د.1967) ایران‌شناس کم‌نظیر، در فاصلۀ چندین سال، گنجینه‌ای است از اطلاعات گرانبها دربارۀ شماری از آثار و اسناد تاریخی؛ مکاتبات آن‌ها بیشتر تحقیق و تتبع است تا مکاتبات یک دوست با دوستی دیگر.

باری، از متن نامه‌های دو سیمین به منصور اوجی، چهار مقوله اطلاعات می‌توان به دست آورد: زندگی خانوادگی دو سیمین؛ ویژگی‌هایی از شخصیت و روحیات دانشور و بهبهانی؛ اوضاع سیاسی- اجتماعی و جریان‌های ادبی و اوضاع اهل قلم و اندیشه در زمان آن‌ها؛ وزن و موقعیت اوجی در عرصۀ شاعری از نگاه دو سیمین.

 

  1. زندگی خانوادگی دو سیمین. مردم عموماً مشتاق‌اند بدانند کسانی که به نوعی در جامعه اسم و عنوانی دارند، مانند رجال سیاسی، شاعران و نویسندگان معروف و هنرمندانِ بنام، چگونه زندگی می‌کنند. چگونه روزشان را به شب و شبشان را به روز می‌آورند؛ چه می‌خورند و چه می‌پوشند؛ مشغولیات آن‌ها چیست و روابطشان با افراد خانوادۀ خود بر چه منوال است.

ممکن است گمان کنیم که، مثلاً، شاعران و هنرمندان لابدّ زندگیِ متفاوتی دارند. این است که گاه دانسته یا ندانسته «فضولی می‌کنیم» و به زندگی خصوصی آنان سرَک می‌کشیم، و انتظار دیدنِ چیزهای غیرِ معمول و فوق‌العاده داریم. اغلب دنبال شنیدن شایعه و متمایل به ساختنِ شایعه دربارۀ آن‌ها هستیم. اما وقتی خودِ این افراد صاحب‌نام به صدا در می‌آیند و اشاراتی به مسائل و مشکلات زندگی خود می‌کنند، می‌بینیم که آن‌ها نیز عموماً با همان مشکلات و فراز و نشیب‌هایی دست و پنجه نرم می‌کنند که همۀ ما.

ممکن است نوعش فرق کند. فراموش نکنیم که در ایران، به‌غیر از موارد بسیار نادر، شاعران و اهل قلم اوضاع رضایت‌بخشی نداشته، و حتی شمار قابل‌ملاحظه‌ای از آن‌ها از حداقل رفاه و رونق مالی برخوردار نبوده‌اند، مزیداً بر این‌که بسیاری از آن‌ها همواره در معرض پاره‌ای مزاحمت‌ها، محرومیت‌ها و محدودیت‌های سیاسی- اجتماعی هم بوده‌اند.

دو سیمین ها نیز از این قاعده مستثنی نبوده‌اند. آن‌ها در بعضی نامه‌های خود به اوجی به انواع گرفتاری‌های خانوادگی، کسالت‌های جسمانی، دلهره‌ها و ناآرامی‌ها بابت مصائب خود و نامرادی‌های عزیزانشان اشاراتی کرده‌اند.

در نامۀ 30، سیمین دانشور در پاسخ به تلگراف تسلیت اوجی می‌نویسد: «اما تسلیت یافتن از من بسی دور است. مرگ برادر سنگین‌ترین فاجعه‌ای است که بر دوش من فرود آمد» (ص 94).

در آبان 1367 که این زن بزرگوار برادرش را از دست داد، درست بیست سال از مرگ زودهنگام همسر محبوبش، جلال، می‌گذشت. غم سنگینِ مرگ دو عزیز جایگزین‌ناپذیر، و هجوم نامرادی‌ها و تضییقات سیاسی دهه‌های60 و 70، نالۀ سیمین را در می‌آورد که: «شاید در روزگاری بسی دورتر از ما کسی اثر ما را بخواند و بفهمد چه آتش زقّومی به نام زندگی به خوردمان داده شده و از رنج ملّتِ سیه‌روزمان چه کشیده‌ایم» (ص 94).

سیمین بهبهانی پس از 24 سال زندگی مشترک با حسن بهبهانی و با داشتن سه فرزند دلبند از او، در سال 1349 از وی جدا شد و با منوچهر کوشیار، آشنایِ دوران دانشجویی‌اش، ازدواج کرد. این ازدواج دوم نیز بعد از 14 سال، با فوت کوشیار بر اثر سکتۀ قلبی، پایان یافت (تیر 1363).

نوۀ نازنین هشت‌ساله‌اش (ص 213) خیلی زود مادربزرگ را گذاشت و رفت («دو گنج زیرِ زمین دارم»). این فراز و نشیب‌های تند زندگی به اضافۀ مصائب و آلام عامّ جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کرد، نمی‌توانسته در روح و جسم سیمین‌بانو تأثیراتی عمیق نگذاشته، و روح حسّاس شاعرانۀ او را حساس‌تر نکرده باشد.

دانشور در نامۀ 10/11/58 از «وادادگیِ» قلب و راهی بیمارستان شدن خود، و ناگزیر به بازنشسته شدن از دانشگاه می‌گوید. (ص 22؛ نیز نک: اشارۀ بهبهانی به روحیّۀ خراب و ورم کلیۀ دانشور، ص 245). بهبهانی، در نامۀ شمارۀ 3، از سرگیجه و دوا و درمان خود می‌گوید (ص 137؛ برای شِکوه و شکایت‌های بهبهانی از کسالت‌های متعدد روحی و جسمی، دلمردگی، بستری شدن در بیمارستان، شکستگیِ استخوان در تصادفی وحشتناک با اتومبیل، نیز نک: صص 258، 259، 269).

بهبهانی در نامه‌ای می‌نویسد: «…گرفتاری‌های عجیب و غریب زندگیـم برای پُر کردن وقت یک مرد قُلدرِ مجرّب کافی‌ست تا چه رسد به این ضعیفه!» (ص 268). در نامه‌ای دیگر از سرِ درد می‌گوید: «گل‌های شیراز از نو شکفته می‌شوند اما من دیگر نه» (ص 262).

ناخوشی‌های جسمانی به کنار، محدودیت‌هایی که وقت و بی‌وقت برای نشر آثار پُر خواستار او فراهم می‌شد، بی‌گمان خاطر او را می‌آزرد، گرچه تلاش می‌کرد که زیاد این آزردگی را به رو نیاورد. در نامۀ51، به اوجی خبر می‌دهد که: «گویا نام مرا از آنتولوژی [گلچین] شعر معاصر حذف کرده‌اند. کتاب‌هایم هم نیست و نابود است. کسانی که به کتابفروشی‌ها مراجعه می‌کنند جواب می‌شنوند نداریم» (ص 245).

فکرش را بکنید، سیمین بهبهانی چه عذابی می‌کشیده وقتی: «یک قلتشن دیوان مثل شیرعلی قصّاب» در خیابان جلوِ او سبز شود، راه را بر او سدّ کند و بپرسد: «تو فلانی نیستی؟ بعضی وقت‌ها می‌گویم عوضی گرفته‌اید. بعضی وقت‌ها می‌گویم بلی، آن‌وقت باید حساب پس بدهم: چرا توی این خراب شده مانده‌ای؟ …باز هم شعر می‌گویی؟» (ص 200).

از این‌گونه سخنان دردناکی که از رنج و عذاب جسمی و روحیِ بسیار این دو سیمین حکایت دارد در نامه‌های آن‌ها کم نیست (برای نمونه‌های بیشتر نک: صص 229، 224، 284).

  1. ویژگی‌هایی از شخصیت و روحیات دو سیمین. شمّه‌ای از طبیعت، خُلقیات، دیدگاه‌ها و حتی نحوۀ کُنش و واکنش‌های دانشور و بهبهانی را می‌توان به‌تصریح یا به تلویح از متن بسیاری از مکاتبات آن‌ها دریافت: گاه از لحن کلام و سنخ کلماتی که انتخاب کرده‌اند، و گاه از نوع موضوعاتی که مطرح کرده‌اند.

اگر نامه‌های دو سیمین را با مقدمه‌ای که اوجی بر این نامه‌ها نوشته بخوانید، خواهید دید که آنچه اوجی دربارۀ شخصیت (رفتارها، احساسات، تظاهرات منشی و روشی و حتی شیوۀ پوشش و آرایش) آن‌ها گفته عینِ واقعیت است (صص 7-8)

هر دو سیمین دردِ وطن دارند، ولی بهبهانی در این عرصه پُرشورتر، بی‌پرواتر و تَرزبان‌تر جلوه می‌کند. او تمامی کم‌وکسری‌های ایران و بی‌رسمی‌های حاکم بر آن را بر فرنگ و تمامیِ امتیازات آن ترجیح می‌دهد.

می‌گوید: «نمی‌دانم چرا تا این حدّ این خراب‌شدۀ خودمان با من اُخت است. در ینگه‌دنیا آن‌قدر محبت دیدم که در تمام عمرم ندیده بودم… اما دلم همه‌اش پیش ایران بود… دلم پیش همین‌ها [مردم «ستم‌کشیده» و «خشن»] بود که دوستشان دارم حتّی فحش‌هاشان را هم دوست دارم» (ص 269).

سیمین بهبهانی شعر حماسی‌گونۀ خود با مطلعِ «دوباره می‌سازمت وطن/ اگرچه با استخوان خویش» را به سیمینِ دیگر تقدیم کرده است (ص 44؛ در باب داوری دانشور راجع به هنر شاعری بهبهانی، نک: ص 33، 53).

 از نامه‌های سیمین دانشور آثار سکون و صبوری، طمأنینه و تأمل، نظم و ترتیب، و تمایل به رعایت بعضی جوانب در گفتار و رفتار او احساس می‌شود، در حالی نامه‌های سیمینِ دیگر او را شخصیتی سخت برون‌گرا، تنگ‌حوصله، شتاب‌زده، نه‌چندان پایبند نظم و ترتیب، بی‌پروا ولی فروتن و خاکی، هنجارشکن، حسّاس نسبت به ظلم و اجحاف، بسیار احساساتی و شادوشنگول‌ می‌نماید که «با لب خندان دل خونین» می‌آورد.

 

اشاراتی به پاره‌ای از رویدادهای سیاسی-اجتماعی و جریان‌های ادبی زمان. هم هر دو سیمین هم اوجی در زمان خود از چهره‌های موجّه و قابل‌اعتنای ادبی و سخنوری بوده‌اند – اوجی هنوز هم هست.

بنابراین، هر جا که در نامه‌های خود به رخدادی ادبی یا بروز و ظهور حرکتی در عرصۀ شاعری و نویسندگی (در متن اوضاع سیاسی کشور) پرداخته‌اند، یا دربارۀ شاعران و نویسندگان معاصر خود ابراز نظری کرده‌اند، از آن‌چه گفته‌اند نباید به‌آسانی گذشت.

آرا و ارزیابی‌های آن‌ها در نگارش تاریخ ادبیات معاصر و جایگاه شاعران و نویسندگان می‌تواند راهگشا باشد و به پاره‌ای از سؤالات در این عرصه جواب بدهد؛ حداقل این است که داوری‌ها و تحلیل‌های آن‌ها در کنار داوری‌های دیگران می‌تواند پژوهشگرِ ادبی را به نتیجه‌گیری‌هایی نزدیک‌تر به واقعیات تاریخی سوق دهد.

در تنها نامه‌ای که از جلال آل‌احمد در یکصد و دو نامه (ص 17) گنجانده شده، اوجی و جلال راز درگذشت صمد بهرنگی را، که در آن روزگار شایع بود به اشارۀ مقامات وقت کشته شده، گشوده و نشان داده‌اند که بهرنگی در آب غرق شده بود.

دانشور در نامه‌ای می‌نویسد: «انگار دیگر هیچ‌چیز خوشحالم نمی‌کند مگر این‌که مملکت ما آباد شود؛ طوری شود که روال منطقی توأم با عدالت و… آزادی و خوش‌دلی برای همۀ ما به ارمغان بیاورد» (ص 22).

در نامه‌ای دیگر، او از آماده شدن کتاب‌ها و ترجمه‌هایش خبر می‌دهد اما می‌افزاید که: «حضرات توده‌ای‌ها که کلّیۀ وسایل ارتباط‌جمعی را قبضه کرده‌اند، کارشکنی می‌کنند و می‌گویند فعلاً باید کتب مذهبی چاپ کرد یا کتب مربوط به ایدئولوژی حزب توده – در رادیو و تلویزیون و مجلات و روزنامه‌ها و چاپخانه‌ها یا نفوذ کرده‌اند یا خطّ، خطّ آن‌هاست» (ص 32؛ در مورد موش‌دوانی‌های دیگر حزب توده، نیز نک: ص 35).

دانشور بااین‌که شاعر نبود، به شعر سخت علاقه می‌ورزید و اوضاع زندگی و کارهای شاعران را دنبال می‌کرد. از اوجی دربارۀ حال و روزگار فریدون تولّلی پرس‌وجو می‌کند و می‌پرسد: «در شیراز چه می‌کند؛ آیا او هم شعر را بوسید و کنار گذاشت؟ در زمانۀ خودش شاعرِ جذّابی بود و موهبتش را داشت» (ص 32).

وی در ستایش سیمین بهبهانی می‌نویسد، حیرت‌آور است که: «چرا سیمین آن‌طور که باید، شناخته نشده است درصورتی‌که ذاتاً شاعر است و از خیلی مشاهیر بهتر شعر می‌گوید» (ص 33).

در نامه‌های دو سیمین، اینجا و آنجا به جنگ ایران و عراق، اوضاع نابسامان کشور، تنگی معیشت، ایستادن «در صف‌های دراز در سرما» برای گیر آوردنِ «یک شیشه شیر یا یک دانه تخم‌مرغ»، گرانی، بیکاری جوانان، و بی‌حاصلیِ تحصیلات، اشاراتی دارند

(ص، 34؛ برای نظرهای دیگرِ دانشور دربارۀ دیدگاه‌ها و جریان‌های فکری و ادبی در زمان خود، و نیز شگردهای شعر سراییِ شماری شاعران نک: صص 45، 46-47؛ راجع به بعض اظهارنظرهای بهبهانی در این باب، نک: ص 201).

نظرها و داوری‌های دو سیمین دربارۀ جریان‌های ادبی و شاعران و نویسندگان قابل‌تأمّل است. مثلاً دربارۀ «کارگاه قصه» دانشور می‌گوید: «اخیراً کارگاه قصه چندین قصه منتشر کرده است. بهترینش قصۀ گلشیری بود. بقیه چنگی به دل نمی‌زدند. منتهی [منتها] تمام قصه آه و ناله‌ای بود برای عرق و این‌که عرق‌فروشی‌ها بسته شده…» (ص 44؛ دربارۀ مشاجرۀ پنهان دانشور و گلشیری، نک: ص 61).

  1. داوری‌های دو سیمین دربارۀ اوجی. این فقرۀ 4 از نظری می‌توانست در فقرۀ 3 ادغام شود، زیرا اینجا نیز سخن از برداشت‌ها و قضاوت‌های ادبی دو سیمین است. بااین‌حال، چون مخاطب آن‌ها در نامه‌های مورد بررسی اوجی بوده، و در اکثر آن‌ها دانشور و بهبهانی دربارۀ شعرهای اوجی که برای آن‌ها می‌فرستاده است، اظهارنظر کرده‌اند، مجموعۀ نظرهای آن‌ها می‌تواند بخشی از ملاک‌های ارزیابیِ شعر اوجی قرار گیرد.

ممکن است گفته شود که دو سیمین رعایتِ حال اوجی را می‌کردند، و همۀ آنچه به ذهنشان می‌رسیده، بروز نمی‌دادند و بخشی از آن را پیش خود نگاه می‌داشتند. ولی انصافاً داستان غیر از این است. اولاً، بارها و بارها سیمین‌ها به اوجی اصرار می‌کردند که از شعرهایش برای آن‌ها بفرستد؛ گاه حتی از او گله می‌کردند که چرا کم‌کار شده و شعر نمی‌فرستد؛

درصورتی‌که اگر از شعر اوجی خوششان نمی‌آمد یا از کیفیت والایی برخوردار نمی‌بود، دیگر مجدّانه از او شعر طلب نمی‌کردند. ثانیاً، در دو سه مورد، بر این یا آن شعر اوجی خُرده می‌گرفتند؛ و حتی لااقل در یک مورد، سیمین بهبهانی در نامه‌ای مفصل، به پیشنهاد خودِ اوجی، خوب و بدِ یکی از اشعار او را یک‌به‌یک برمی‌شمارد و بی‌ملاحظه بعضی از ضعف‌ها و ابهامات شاعر را در کاربردِ کلمات، بلاغتِ بیان و تصویرپردازی گوشزد می‌کند،

و همچون معلمی سختگیر ولی دلسوز راه‌های اصلاح شعرش را بازمی‌گوید، ضمن این‌که از اذعان به ترکیبات و تعبیراتِ نو و جذّاب شعر وی مضایقه نمی‌کند (صص 175-179؛ نیز نک: صص 274-278، که شامل تأمّلات سیمین روی چند شعرِ اوجی در دفترِ «کوتاه مثلِ آه» و تحلیل او از این سروده‌های کوتاه؛ ص 271).

ثالثاً، تحسین و تمجیدهای بهبهانی و دانشور از اوجی نه یک‌بار و دوبار که ده‌هابار است. دانشور دربارۀ شعر «آمینِ» اوجی، به او می‌نویسد که آن را «برای هرکه به دیدارم آمد و ازجمله مصطفی رحیمی خواندم و همه در این وانفسایِ اَنیرانی (به قول تو) دلمان خوش شد» (ص 33؛ نیز نک: صص 50، 66، 77؛ 130،142،149).

دانشور آن‌قدر برای شعر اوجی اعتبار قائل بوده و طرح و نظامی مُعتنابه در اندیشه و جهان‌بینی او یافته که نقد تحلیلیِ محققانه‌ای با عنوان «گذر زمان و مرگ آگاهی در اشعار منصور اوجی» نوشته و در آن، ضمن تجلیل از شعر و شخصیت شاعر و توصیف وی به عنوانِ «هستی‌شناس زمان و مرگ»، مرگ‌آگاهی در شعر او را بررسی کرده است؛ منتها دانشور می‌افزاید که این مرگ‌آگاهی به معنای «ترس‌آگاهی نیست» و شاعر به‌ندرت «از مرگ هراس دارد» (نک: صص 103-106).

هر دو سیمین همة انواع شعر اوجی را عموماً و شعرهای کوتاه او را خصوصاً، بسیار می‌ستودند و همواره وی را به سرودن بیشتر تشویق می‌کردند. بهبهانی خطاب به اوجی می‌نویسد: «تو در این شعرهای کوتاه واقعاً تشخّص داری». «باز برایمان شعر بفرست. گمان می‌کنم روزگاری است که باید با همین نامه‌ها و شعرها دلخوش باشیم» (صص 256-257).

سخنان پایانی. گفتنی‌ها دربارۀ نامه‌های دو سیمین، و نقل کردنی‌ها از آن فراوان است. آنچه در این نوشتار گفته شد مشتی از خروار بود. به قدری مطلب در آن است که دفتری دیگر به حجم خود کتاب، بل بزرگ‌تر، دربارۀ آن می‌توان، و باید، نوشت. مندرجات کتاب مستقیماً از دو سیمین است نه دربارۀ آن‌ها. حرف‌ها مبیّن تأملات، احساسات، برداشت‌ها و تجربیات شخصی، و ریختة قلم آن‌هاست.

ممیّزی و «باشد نباشد»های سانسورچی‌ها مانع آنچه ایشان می‌خواسته‌اند بنویسند، نبوده است. تصور هم نمی‌رود که منصور اوجی دخل و تصرفی در نامه‌ها کرده باشد. بنابراین، نامه‌های این دو عزیز می‌تواند از موثّق‌ترین منابع برای نگارش شرح زندگی، احوال روحی و اطوار فکری آن‌ها به کار رود.

به نظر نگارنده، سه کار تکمیلی می‌تواند ارزش مجموعۀ نامه‌های دو سیمین را دوچندان کند:

  1. سجاوندی یا علامت‌گذاری مجموعه ناقص است و نیاز به بازنگریِ کلّی دارد. از چند نمونه تصویر نامه‌های دست‌نوشت دو سیمین برمی‌آید که آن‌ها نقطه‌گذاری را رعایت کرده‌اند؛ حتی سیمین بهبهانی هم که از خط زدن بعضی از جاهای نامه‌هایش چندان ابایی نداشته، و در منظم و مرتب‌نویسی وسواس به خرج نمی‌داده، و به قول خودش به شیوۀ «ملانصرالدین» (ص 245) می‌نوشته، نامه‌هایش خالی از نقطه‌گذاری (در پایان هر جمله) نیست.

پیداست که به سجاوندی اعتقاد داشته‌اند. این کوتاهی اوجی و، مخصوصاً، ناشر بوده که در این باب وسواس لازم را به کار نبسته‌اند، که لابد در چاپ بعدی کتاب رعایت خواهند کرد.

  1. در نامه‌های دو سیمین به شمار زیادی از نام‌های اشخاص و پاره‌ای اتفاقات، برمی‌خوریم که نیاز به تعریف و توضیح دارند. اوجی که با آن اشخاص از نزدیک آشنا و در جریان آن اتفاقات بوده، مشکلی با شناخت آن‌ها ندارد. هرچه فاصلۀ مکانی و زمانی میان این افراد و رویدادها و دیگرانی چون اوجی و رفیقان گرمابه و گلستان او زیاد می‌شود، آن آشنایی و شناخت مورد نظر کم‌رنگ‌تر می‌شود.

پس شایسته و بایسته است که اوجی دامان همّت به کمر زند، یا یکی دو تن از احباب شفیق خود را تشویق کند که شمّه‌ای، از دو سطر تا دو صفحه، مطالب دقیق و مستند در معرفی تمامی کسان، مؤسسات و تجمعات (مانند «کانون نویسندگان» و «کارگاه قصّه»)، مطبوعات و رویدادهای موصوف در نامه‌های دو سیمین بنویسند و به پایان کتاب بیفزایند.

ممکن است چهره‌هایی همچون نیما یوشیج، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، جلال آل‌احمد، احمد گلشیری و محمود دولت‌آبادی، یا مجلاتی چون سخن و نگین به اندازۀ کافی برای جامعۀ کتاب‌خوان‌ها شناخته‌شده باشند (گرچه ممکن است زمانی این ها هم در حافظۀ عمومی به کناری زده شوند)، ولی از ده‌ها شخص دیگر در نامه‌ها نام برده شده که باید برای شناخت آن‌ها رفت و مختصر تحقیقی کرد.

توضیحات یکی دو کلمه‌ای اوجی در بعضی پانویس‌ها وافی به مقصود نیست. تک‌تک این افراد اهمیت خود را دارند و لازم است معرفی شوند. مهم نیست از افراد مذکور در نامه‌ها به بیانی مثبت یا منفی نامی برده شده باشد. خواننده حق دارد خوب و بدشان را بشناسد تا بتواند، در کنار داوری‌های دو سیمین، خود هم قضاوت کند.

تا زمانی که نامه‌های اِخوانی نزد طرفینِ مکاتبه می‌ماند و هنوز نشر نشده است، هر ابهام و اشکالی در آن‌ها باشد، به کسی جز دو سوی مکاتبه مربوط نمی‌شود. اما به مجرّدی که نامه‌ها چاپ و نشر شد، وضعیت فرق خواهد کرد. در آن صورت باید از مندرجات نامه‌ها حتی‌المقدور نه‌تنها ابهام‌زدایی شود بلکه برخی اطلاعات مکمّل به آن اضافه شود و اشارات بیش از حدّ مجمَل و سربسته بازگردد.

  1. کتاب به نمایه‌ای تفصیلی نیاز دارد. حدّاقلِ چنین نمایه‌ای این است که اسامی تمام افراد، امکِـنه، نشریّات و سازمان‌ها فهرست شود؛ البته، اگر همّت بیشتری بود و اطلاعات موضوعیِ نامه‌ها نیز افزوده شود، فبها المراد.

20 بهمن 1396

***

حال که پای خُرده‌گیری به میان است، بد نیست به چند ایراد کتاب اشاره شود، که مسئول بعضی اوجی است، و معدودی هم، به‌احتمال زیاد، به ناشر وارد است:

در ص 250، بهبهانی به اوجی می‌نویسد: «هر دو غزل را با همین نامه برایت می‌فرستم»، ولی بیش از یک غزل ذیل این نامه دیده نمی‌شود.

در این جملۀ بهبهانی: «راجع به آن مخدرۀ علیا نوشته بودی، حیف تو که اصلاً توجه به این مطالب داشته باشی» (ص 252)، نباید خواننده بداند این سرکار علِیه کیست؟

باز از بهبهانی: «… و لااقل یک هفتۀ دیگر گرفتارم این نامه را نوشتم که بدانی من از این یکی دو هفته بر روی چشمم اگر اجل امانم بدهد حتماً حالیست مرا را قصابی می‌کنم» (ص 260). فقدان علامات سجاوندی، معنای موردنظر را کدر کرده است.

ولی بدتر از آن، خوانندۀ از همه‌جا بی‌خبری چون نگارنده می‌ماند حیران که «حالی است مرا را قصابی می‌کنم» یعنی چه. مع‌ذلک، چنان‌چه نامۀ 57 را به‌دقت خوانده بود، می‌فهمید که حالیست مرا نام یکی از کتاب‌های اوجی است که سیمین درصدد حکّ و اصلاح و «شل و شیت» کردنِ بی‌محابای آن بوده است.

– در نامۀ 55 (ص 256)، منظور از «رکن‌الدین فروغ» شاید «رکن‌الدین فرخ» باشد.

– تاریخ نامۀ 56 (پانزدهم مهر 1368) دیرتر از تاریخ نامۀ 57 (21 مرداد 68) است. موضوع نامۀ اخیر هم مؤیّد این جابه‌جایی است (نک: صص 258- 259).

20 بهمن 1396

[1]. در ارجاعاتِ این نوشته عموماً شمارۀ صفحات درج، و از تکرار نام هر یک از دو سیمین یا اوجی پرهیز شده است. در جاهایی، به اقتضای مطلب، شمارۀ نامۀ یکی از این دو بانو قید شده است.

[2]. چند مورد از این ابهامات را، نمونه‌وار، در اینجا یادآور می‌شویم. این موارد ممکن است برای هم‌نسلان، و به‌ویژه آنان که با اوجی و دو سیمین و با جریانات سیاسی- اجتماعی روز از نزدیک آشنا بوده‌اند، معضلی نباشد، ولی بی‌تردید برای کسانی که دور از حلقۀ آن‌ها بوده، یا برای نسل‌های بعد، گنگ و مبهم خواهد بود:

الف) دانشور در بخشی از نامه‌اش به اوجی می نویسد: «برای برادرتان متأسفم، به قول خودتان شما هم سهم خودتان را از جنگ برده‌اید» (ص 55). بر خواننده معلوم نیست که چه اتفاقی برای برادر اوجی افتاده است؛ فقط می‌توان حدس زد.

ب) نبودِ یک علامت سؤال بعد از «چطور است» در جملۀ: «غزلْ دخترت چطور است که بسیار بجا تیغ به رویش کشید» (ص 98)، به مختل کردنِ معنی جمله کمک کرده است. به علاوه، اشارۀ جمله بر خواننده روشن نمی‌شود مگر آن‌که در یکی از نامه‌های دانشور قبلاً خوانده باشد که: «به… غزلت که تیغ به روی تصویر ضحاک کشید سلام می‌رسانم» (ص 95).

ج) در نامۀ 66 (ص 273) می‌خوانیم: «این روزها هر کس از عمه‌اش قهر می‌کند قلمی بر می‌دارد و به بزرگ‌ترها بد و بیراه می‌گوید از جمله امروز نقد! آقای سیّد علی صالحی را در مورد آتشی در تکاپو خواندم و واقعاً گریه‌ام گرفت،…دو سه سطری تذکر نوشته‌ام که برای تکاپو پست کنم. این مجله بیش‌تر از این نمی‌ارزد».

نگارنده نه از مضمون نوشتۀ جناب صالحی خبر دارد و نه می‌داند تکاپو چگونه مجله‌ای بوده، و کدام کارِ [منوچهر!] آتشی نقدِ ناروا شده است (بگذریم از این‌که سجاوندی بر ابهام این جملات افزوده است).

د) در اواخر نامۀ 68، بهبهانی تلاش می‌کند اوجی را دلداری بدهد و نگران است که مبادا خانه‌اش اجاره‌ای باشد. برای آن‌که به اوجی حالی کند که گرفتاری‌ها فقط برای او نبوده، شمّه‌ای از مشکلات مالیِ گذشتۀ خود را برای او شرح می‌دهد و راه‌های احتمالیِ برون شد از مخمصۀ پیش آمده را پیشنهاد می‌کند؛ در پایان هم می‌نویسد:

«…من چه می‌توانم بکنم؟ تو را به خدا بگو». با این همه، نامی از مشکل اوجی نمی‌برد. نگارنده فقط حدس می‌زند که مشکل مربوط می‌شود به اخراج موقت اوجی از کار تدریس به دلایل واهیِ سیاسی. مع‌ذلک، اشارات سیمینِ نگران به احتمال زیاد برای بسیاری از خوانندگان این روزگار و، یقیناً، برای آیندگان نامفهوم خواهد بود.

ه) سیمین بهبهانی، در نامۀ 58 (ص 261) دربارۀ یکی از رباعیات اوجی، حرف‌هایی می‌زند که اگر خواننده از سابقۀ آن (مخصوصاً از متن رباعی) خبر داشته باشد، مناسبت آن حرف‌ها برایش مفهوم‌تر خواهد بود.

و) بهبهانی در نامۀ 64 به اوجی بی هیچ مقدمه‌ای می‌نویسد: «…از غیرت شیرازیَت متشکرم… دوباره چاپ شدنش هم دهن‌کجی بود به دشمن‌ها» (ص 271). چاپ شدنِ چه؟ قصه چیست؟

ز) در حاشیة نامۀ 58، ابتدا به ساکن، می‌خوانیم: «راجع به سؤالات یکنواخت با تو موافقم ولی روزگاری که من به آن‌ها جواب دادم اولین نفر بودم و بعد این طور پیش آمد که این مزخرفات شش سال بماند و اکنون پس از شش سال نمی‌دانم خورشید از کدام سو در آمده که اجازۀ چاپ داده‌اند. بنابراین من خبر نداشتم که همین سؤالات تکرار خواهد شد» (صص 260-261).

توضیحات بهبهانی دربارۀ چیست؟ مشخص نبودن آغاز و پایان جملات بر معضلِ فهم پاراگراف افزوده است.

 

یکصد و ده نامه از دو سیمین. به کوشش منصور اوجی. تهران: نیلوفر، 1396. 396 ص.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ادبیات

تاریخ

هنر

فلسه

علم

 

ادبیات

تاریخ

هنر

فلسه

علم

 

ادبیات

تاریخ

هنر

فلسه

علم

 

سبد خرید شما در حال حاضر خالی است.

بازگشت به فروشگاه