سید محمد حسین شهریار
(۱۳۶۷) – حدود (۱۲۸۵)
۱. زندگی شاعر
الف) محمد حسین بهجت تبریزی در تبریز چشم به جهان گشود. پدر و مادرش میرآقای خشکتابی و کوکب نام داشتند. تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش به پایان برد. در اواخر دهه ۱۲۹۰ رهسپار پایتخت شد. ابتدا در دبیرستان دارالفنون و سپس در مدرسه طب ( بعدها به دانشکده پزشکی دانشگاه تهران تبدیل شد )درس خواند.
اما با شور عشقی ناکام از طب گریخت وی که از کودکی و نوجوانی ذوق شعرگویی داشت با سروده های عاشقانه یا تغزلی خود بسیار زود شهرت و اعتبار ادبی یافت. گویندگان پیشگام مانند ملک الشعراء بهار و عارف قزوینی بر توانایی شعری وی صحه نهادند. نام شعری اش در آغاز بهجت و سپس شهریار بود. با این نام در میان علاقه مندان عام و خاص ادبی شناخته شد.
ب) شهریار در اداره ثبت اسناد و بانک کشاورزی به کار پرداخت. حدود چهار سال در استان خراسان زیست در نیشابور با نقاش نامور، محمد غفاری ( کمال الملک) آشنایی و دوستی یافت اما بیشتر زندگی وی در دوره جوانی در تهران گذشت. در اوایل دهه ۱۳۳۰ به تبریز بازگشت با یکی از خویشاوندانش به نام عزیزه عبدالخالقی که به شغل معلمی اشتغال داشت ازدواج کرد. حاصل این ازدواج سه فرزند به نامهای شهرزاد مریم و هادی بود شهریار در این دوره به استادی افتخاری دانشگاه تبریز رسید.
پ) گذشته از نظرهای ادبی و جز عقیده دینی و میهن دوستی، به لحاظ سیاسی و فرهنگی آرای خاصی نداشت این نکته ممکن است برخی از خوانندگان شعرهایش را قدری شگفت زده کند با این همه باید توجه داشت که شهریار با دیدگاهی فرهنگی به مجموعه ادب و تاریخ ایران مستقیم یا نامستقیم، همواره وحدت ملی ایرانیان را منظور نظر خویش داشت از این رو در اواخر عمر از رزمندگان و سربازان میهنش در جنگ تحمیلی حزب بعث عراق علیه ایران حمایت کرد.
وی اندکی پس از پایان این جنگ در بیمارستان مهر تهران درگذشت شهریار با تشییع جنازه ای بسیار باشکوه در مقبره الشعرای تبریز در کنار گویندگانی مانند اسدی توسی و خاقانی شروانی به خاک سپرده شد.
(۲) نمونه شعر : سه تار من
ای دل از دوستان وفادار روزگار
جز ساز من نبود کسی سازگار من
در گوشه غمی که فراموش عالمی ست
من غمگسار سازم و او غمگسار من
چون نشترم به دیده خلد، نوشخند ماه یادش به خیر خنجر مژگان یار من
اختر بخفت و شمع فرو مرد و همچنان
بیدار بود دیده شب زنده دار من من شاهباز عرشم و مسکین تذرو خاک
بختش بلند نیست که باشد شکار من
(الف) غزل سه تار من
(۸) بیت از ۱۶ بیت متن اصلی از یک منظر تجدید عهدی است با نوع ذهنیت و رابطه های شعر کهن عاشق با خود گفت وگو می کند. از دوری معشوق در ناله است. اما عاشق ٫ راوی که با موسیقی آشناست. در ابتکاری شاعرانه در سه بیت نخست سه تار خود را وفادارترین دوستش می شمارد.
وی با تکیه بر جناس سه تار تار ساز و سازگار فضای شعری ویژه ای پدید می آورد. همچنین حال زار» و دوستان وفادار در بیتهای نخست و دوم هنجارهای ادبی سنت كيشانه غزل را تعدیل میکند عبارت «فراموش عالمی است در بیت سوم نیز تا حدی به چنین نقشی نزدیک است. در مقابل به نظر می آید که نشتر خلیدن خنجر مژگان یار اختر دیده شب زنده دار در بیتهای چهارم و پنجم جز تأکید بر بخش هایی از سنت ها نیست.
ب ) رفت و آمد میان زبان سنتی و غیر سنتی در قسمت های دیگر شعر تداوم دارد. این تعبیر که بختش بلند نیست که باشد شکار من نوعی تعدیل در زبان سنتی است. اما نگارنده سپهر صفحه جهان رقم یادگار»، «ملک سخن» و «گوهر اشک در بیت های هفتم و هشتم به تعبیرهای سنتی نزدیک است.
شعر با بازی شاعر با نام شعری خود به پایان میرسد غزل سه تار من نمونه واری ست از غزل های گوینده ای که هم با هنجارهای سنتی شعر آشنا ٫ خوگر بود و هم می توانست با رجوع به بخش ها لایه هایی از زبان گفتار این هنجارها را تعدیل کند. در واقع با چنین غزل هایی، زبان شعر سنتی فارسی یک یا چند گام به سوی مخاطبان عام تر بر می داشت.
ب) سهم گوینده این غزل در دور کردن نوع شعری غزل از تکلف سهم عمده ای است شهریار که گوینده ای از دوره رضا شاهی ست میراث شعر دوره مشروطه را به ویژه از نظر زبان پیش چشم داشت شهریار فاقد تجربه های سیاسی و اجتماعی
اشرف الدین نسیم شمال عارف قزوینی و میرزاده عشقی بود. اما توجه وی نسبت به دوسویه زبان ادب و زبان گفتار متوازن تر از آنان جلوه میکرد. بدین ترتیب، شاید شباهت شهریار به شاعر غیر سیاسی دوره مشروطه، یعنی ایرج میرز، بیش تر از شباهتش با آن سه شاعر به نظر آید. اما شهریار به خلاف ایرج میرزا، وابسته و پیوسته به غزل و تغزل بود.
ت) در واقع شهریار در دوره رضاشاهی در غزل عاشقانه موجد دگرگونی هایی گسترده شد. در این غزلها عشق به تنهایی تنهایی به دوری دوری به اندوه و اندوه به انتظار دائمی می پیوندد. این مجموعه در متن زبان ادب که با زبان گفتار صیقل یافته، لبریز از تجربه های عاطفی وقوع گویی، بدیهه سرایی و حتی سهولت و امتناع است. بنابراین این که خود می گوید:
گر من از عشق غزالی غزلی ساخته ام
شیوه تازه ای از مبتذلی ساخته ام
صحیح است. در واقع از محتوای دست فرسود غزل ،عاشقانه، به «شیوه ای تازه» در میانه دو زبان مورد اشاره می رسد.
نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده
که بلکه رام غزل گردی ای غزال رمیده
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گویی به سرم ریخت چون این قصه شنودم
اگر به پیرانه سرم بخت جوانی به سر آید
از در آشتی ام آن مه بی مهر در آید
امشب از دولت می دفع ملالی کردیم
این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم
شناختی نمونه وار از شعر و شاعران
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
وقتی سراغ وقت من آیی که نیستم
از زندگانی ام گله دارد جوانی ام
شرمنده جوانی از این زندگانی ام
ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی
خاری به خود میبندی و ما را ز سر وا میکنی
برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم
با رنگ و بویت ای گل گل رنگ و بو ندارد
با لعلت آب حیوان آبی به جو ندارد
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یا رب که نیافتد به کسی کار کسی
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
چو بستی در به روی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
در وصل هم به شوق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه میکشم
ت) شهریار به طور عمده با غزلهای عاشقانه خود شناخته شده است. اما نمی توان شعرهای نوسنتی وی را به فراموشی سپرد. او در این دسته از شعرها، خط سیر «افسانه» نیما یوشیج را تا حد پذیرش ذهنی خود تداوم می بخشد. به طبع
مقدمه ای بر شعر فارسی نمونه هایی از آنها به پیوندهایی درخور توجه با شعر رومانتیک اروپایی می رسد. در همان حال روانی زبان هم در ساختار این شعرها اغلب ملموس جلوه می کند ادی به هنگام غروب خورشید
که جهان جامه غم می پوشید
در دهی از دهات نشابور
بسی از جاده تمدن دورا
رفته از رخسار جهان، آب و تاب
می کند آهنگ غروب آفتاب
یک زمان باغ نگارینی بود
حالیا ریخته و پاشیده
گفته می شد که در این چمنزار
نغمه سازان باغ جنانند
دارم سری از گذشت ایام
توفانی و مالخولیایی
ساقی روز چو جام خورشید
واژگون گشت و شکست و پاشید
شهریار حتی در نمونه هایی که برخی از آنها بسیار پر شهرت شد با نادیده گرفتن قافیه و گاه روی گردانی از تساوی ارکان عروضی به شعر نو، البته از نوع غیر نیمایی آن، هم رسید:
انشتن یک سلام ناشناس، البته می بخشی
دوان در سایه روشن های یک مهتاب خلیایی
آهسته باز از بغل پله ها گذشت
در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
(ج) شهریار در دوره دوم شعرگویی مانند بسیاری از ایرانیان به عرفان و خودنگری توجه نشان میدهد در نمونه هایی چند در این دوره علاقه خاص وی به دیوان زبان و تعبیرهای حافظ بسیار گسترده میشود. اما روی هم رفته، این شاعر را باید از نظر روانی و طبیعت زبان در زمره شاعران ٫ شاگردان سعدی قرار داد.
با این همه نکته ای که در سراسر حیات ادبی وی دیده میشود رغبت بی حد و اندازه شاعر به یاد و ستایش دوستان ،اقوام خانواده شاعران نویسندگان هنرمندان و دولتمردان است.
بازتاب این نکته در دیوان او بسیار گسترده است. این نکته شاید خوش آیند شماری از خوانندگان ادبی باشد که به سروده های اخوانی علاقه دارند. اما در مقابل عده ای دیگر از خوانندگان این نوع شعرها را از نوع زمان پذیر، ملال آور و در خور نادیده گرفتن میدانند به هر روی این نکته به طور خاص و پر شعری شهریار به طور عام لزوم انتخاب از دیوان بزرگ شعرهای او را برای خوانندگان اخیر الزام آور می کند.
(ج) با این همه باید دانست که بخشی از شعرهای شهریار در توجه به اسطوره های مذهبی شکل گرفته است. در مثل باید از دو شعر پر شهرتی یاد کرد که درباره امام اول شیعیان سروده است.
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی، همه سایه خدا را
علی آن شیر خدا، شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب
همچنین سروده هایش در موضوع ریشه های تاریخی و وحدت ملی ایران، به جای خود اهمیت خاصی در دیوان وی دارد.
اما نسبت شعر شهریار با شعر مفتون مانند نسبت برخی از غزل های حافظ با نظایر پیش از وست.
روز جانبازی ست ای بیچاره آذربایجان
سر تو باشی در میان هر جا که آمد پای جان
ای بلاگردان ایران سینه زخمی به پیش
تیرباران بلا باز از تو می جوید نشان
روح زرتشت سحرگه به لباس خورشید
سر برآورد در آفاق از تخت جمشید
شب از تشییع غروب خورشید
باز میگشت به تخت جمشید
در مثنوی بلند «مولانا» در خانقاه شمس تبریزی، شاعر علاوه بر مولانا و شمس طیف گسترده ای از شاعران ایران و فارسی گوی را از رودکی به بعد، در محفلی خیالی گرد آورده است:
می رسد هر دم صدای بالشان
می رویم ای جان به استقبالشان
ح) شعر شهریار، به طور کلی بسیار روان است. اما ممکن است از نگاه سختگیرانه برخی ادیبان گاه بتوان نکته هایی را درباره برخی از بیتهای وی طرح کرد. سه مثال می آورم
ای گل به شکر آن که در این بوستان گلی
خوش دار خاطری زخزان دیده بلبلی
هم قافیه شدن گل + پای فعل ربطی با بلبل + ی (نکره)
انه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم، شه ملک لافتی را
زاند بودن «نه» در مصراع نخست از نظر وزن
در کشتن من دست میازر بمیرم
وز بغض گلو این همه مفشار بمیرم
اختلال در فعل و نحو دو جمله)
خ) به لحاظ زبانی دو نکته پراهمیت در دیوان شهریار جلب نظر می کند. یکی آن
شناختی نمونه وار از شعر و شاعران
که در شماری از شعرها با زمینه ای از طنز زبان عامیانه بازتابهایی درخور توجه و خواندنی یافته است.
با خلق می خوری می و با ما تلوتلو
قربان هر چه بچه خوب سرش بشو
دوشینه گذشتم به خرابات علی کور
مأمور ملاقات کسی بودم و معذور
دوم آن که شهریار به زبان ترکی آذربایجانی نیز شعرهای متعددی گفته است. در میان این سروده ها حیدربابایه سلام» (سلام به حیدربابا به لحاظ غنای تصویر و زبان از یک سو و بازگشت به خاطرات حسرت آمیز کودکی شهرت اعتبار و نفوذ خاصی یافت از این منظومه ترجمه های زیادی به زبان فارسی انجام پذیرفته است. بند نخست منظومه یاد شده در ترجمه منظوم کریم مشروطه چی از این قرارست حیدر بابا به گاه چکاچکاک رعد و برق
کامواج سیل غرد و گوید به صخره، فرق
صف بسته دختران به تماشا شوند غرق
از من درود بر شرف و دودمانتان
باشد که نام من گذرد بر زبانتان
د به طور خلاصه، سید محمد حسین شهریار با توجه به تنوع تجربه های روحی و فرهنگی طبع روان و استادی مسلم در کاربرد زبان شعر به عنوان یکی از پراهمیت ترین پدیده ها و نمادهای شعر در ایران سده بیستم میلادی شناخته شد. بی شک وی در بخشی از این سروده ها نبض عاطفه بسیاری از هموطنانش را در دست داشت. از این رو هم عارف هم عامی هر یک در شماری از شعرهایش دلیل هایی برای تعلق خاطر به کلام این شاعر توانا با ذهن و زبان سیالش داشته اند.
۱ شهریار ۱ و ۲ با مقدمه على زهری (۱۳۲۸) شهریار ۳ و ۴ (۱۳۳۹) – ۱۳۳۵) کلیات دیوان (شهریار، ۲ ج، تبریز ۱۳۴۹ – ۱۳۴۶) دیوان (شهریار ۴ ج (۱۳۷۱) کلیات ترکی (شهریار به کوشش اصغر فردی، ۱۳۷۱)
ا ر ک گفت و گو با شهریار مجموعه گفت و گوها به کوشش جمشید علی زاده، نگاه، ۱۳۷۹).
۲ درباره این گورستان ادبی که قدمت آن در ایران و شاید جهان) کم نظیر ست را که کوی سرخاب تبریز و مقبرة الشعراء (سید ضیاء الدین سجادی انجمن آثار ملی، ۱۳۵۶)
جز خون دل نخواست نگارنده سپهر
بر صفحه جهان رقم یادگار من
من شهریار ملک سخن بودم و نبود
جز گوهر سرشک در این شهر یار من
تحلیلی از شعرها
برای آگاهی از عقاید خاص و قلبی شهریار نسبت به حافظ راک حافظ به روایت شهریار به کوشش ابو الفضل على محمدی و حسن ذوالفقاری، چشمه، ۱۳۸۱).
خوشبختانه منتخب سنجیده ای از شعر شهریار ذیل عنوان سرود آبشار (سخن + نگاه ۱۳۸۴، ۶۳۹ ص) در دهه ۱۳۸۰ در دسترس علاقه مندان قرار گرفت.
ممکن است این سروده شهریار استقبال گونه ٫ تواردی از با شعری از مفتون همدانی (میرآقا) یا شاعری دیگر باشد.
علی ای همای وحدت تو چه مظهری خدا را
که خدا نمود زینت به تو تخت آنما را
این مقاله از کتاب مقدمهای بر شعر فارسی است.